ترجمه مقاله

جرمه

لغت‌نامه دهخدا

جرمه . [ ج َ م َ / م ِ ] (اِ) اسب خنگ را گویند یعنی اسبی که موی او سفید باشدو به این معنی با جیم فارسی هم آمده است . (برهان ). اسب نقره خنگ . (از مؤید الفضلا) (برهان ). و در بعضی از کتب به معنی سبزخنگ نوشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسب خنگ . (همای و همایون ) (شرفنامه ٔ منیری ). اسب . (از لغات شاهنامه تألیف شفق ص 101) :
یکی جرمه ای برنشسته سمند
نکو گامزن باره ٔ بیگزند.

دقیقی .


فرستاده از پیش او باد گشت
به پیش اندرش جرمه پولاد گشت .

فردوسی .


چو آمد برم مرد جنگی فراز
من از جرمه چنگال کردم دراز.

فردوسی .


بیاورد آن جرمه ٔ بادپای
که در روز روشن بدو بود رای .

فردوسی .


چو بشنید دستان سام این پیام
بفرمود بر جرمه زرین ستام .

فردوسی .


بپوشید سهراب خفتان جنگ
نشست از برجرمه ٔ نیل رنگ .

فردوسی .


سحرگه چو از خواب مستی بجست
چو خور مهد بر کوهه ٔ جرمه بست .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


چرمه . رجوع به چرمه شود.
ترجمه مقاله