ترجمه مقاله

جریر

لغت‌نامه دهخدا

جریر. [ ج َ ] (اِخ )ابن عطیةبن خطفی (نام خطفی حذیفه است و خطفی لقب اواست ) بن بدربن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلةبن مالک بن زیدبن مناةبن تمیم بن مربن ادبن طائجةبن الیاس بن مضربن نزار تمیمی مکنی به ابوخرزة و ملقب به ابن المراغة. از شاعران مشهور عرب بود. وی از بزرگترین شعرای عرب صدر اسلام است که جاهلیت را درک نکرده بود.او بسال 28 هَ . ق . در یمامه بدنیا آمد و بسال 110 هَ . ق . به همان جا درگذشت . او اشعر شعرای عصر خود بود و در تمام عمر با شاعران معاصر به معارضه و مبارزه در شعر و هجا برخاست و بر همه جز فرزدق و اخطل پیروز شد. او در اقسام فنون شعر مهارت و استادی نشان داد. غزل نیکو میسرود و در هجوگویی سخت قوی بود و بجز فرزدق کسی نتوانست در هجا با او برابری کند. حکایات و نوادر بسیار از وی نقل شده است . بیشتر عالمان فن او را از فرزدق اشعر میشمارند و همه بر این جمله اتفاق دارند که در میان شعرای اسلام کسی همانند جریر و فرزدق و اخطل نیست و نیز گویند که شعر را چهار بیت (قسم ) است : فخر، مدح ، هجو، نسیب (غزل ). و در هر چهار قسم آن جریر برتری خود را به اثبات رسانده است . و نمونه ٔ ابیات او را در اقسام مزبور بشرح زیر آورده اند.
در فخر:
اذا غضبت علیک بنوتمیم
حسبت الناس کلهم غضابا.
در مدح :
اءَ لستم خیر من رکب المطایا
و اندی العالمین بطون راح .
در هجا:
فغض الطرف انک من نمیر
فلاکعبا بلغت و لا کلابا.
در نسیب ، غزل :
ان العیون التی فی طرفها حور
قتلننا ثم لم یحیین قتلانا
یصرعن ذااللب ّ حتی لاحراک به
و هن اضعف خلق اﷲ ارکانا.
نوادر و اخبار بسیاری از او در کتابهای اغانی و وفیات الاعیان و نظائر آن دو ذکر شده که اهمیت و مقام ادبی اورا می رساند و معلوم میسازد که در زمان حیات خویش به اوج شهرت رسیده و صیت سخندانی او سراسر سرزمینهای اسلامی را فراگرفته است . و از آن جمله داستان او با عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی است . چون عمربن عبدالعزیزبه خلافت رسید، شعرا بسوی او روی آوردند ولی اجازه ٔ ورود نمی یافتند. تا آنکه روزی عون بن عبداﷲبن عتبةبن مسعود در حالی که دو طرف عمامه اش آویزان بود عبور کرد تا بر خلیفه وارد شود. جریر از دور او را مخاطب ساخت و این ابیات را خواند:
یا ایها القاری المرخی عمامته
هذا زمانک انی قد مضی زمنی
ابلغ خلیفتنا ان کنت لاقیه
انی لدی الباب کالمصفود فی قرن .
و چون عون بر خلیفه وارد گشت اجازه گرفت که جریر حضور یابد. جریر شعری در مدح خلیفه ساخته بود، ولی آنرا تغییر داد و این ابیات را در همانجا سرود و خواند:
انا لنرجو اذاما الغیث اخلفنا
من الخلیفة ما نرجو من المطر
نال الخلافة اذ کانت له قدرا
کما اتی ربه موسی علی قدر
اَ اَذکر الجد و البلوی التی نزلت
ام تکتفی بالذی بلغت من خبری
مازلت بعدک فی دار تعرفنی
قد طال بعدک اصعادی و منحدری
لاینفع الحاضر المجهود بادینا
و لایجود لنا باد علی حضر
کم بالمواسم من شعثاء ارملة
و من یتیم ضعیف الصوت و البصر
یدعوک دعوة ملهوف کأن به
خبلا من الجن او مسا من النشر
ممن یعدک تکفی فقد والده
کالفرخ فی العش لم ینهض ولم یطر.
عمربن عبدالعزیز از شنیدن ابیات مزبور به گریه افتاد و گفت : ابن خطفی آیا تو از مهاجرانی یا از انصار که حقوق آنانرا به تو بدهیم یا از فقرای مسلمانان هستی که از حقوق آنان بهره مند شوی ؟ جریر گفت : امیرالمؤمنین من از زمره ٔ هیچکدام از این گروه ها نیستم ،و در میان طائفه ٔ خویش از همه صاحب مال بیشتر و نیکوحالتر هستم ولی ملتمس من آن است که مرسوم و مستمریم را که خلفای پیش به من عطا میکردند اعطا فرمایی . خلیفه گفت : من برای تو حقی در اموال مسلمانان نمی شناسم و کاری به کردار دیگران ندارم ، لیکن آنچه از دارایی شخصی خودم از قوت سالیانه ٔ خود و خانواده ام بیش آیدبتو خواهم داد. جریر گفت : آن را نمی خواهم و امیرالمؤمنین را ستایش میکنم و خرسند هستم و از آنجا بیرون رفت ولی پس از خارج شدن او خلیفه گفت : باید از شر زبان او در امان بود. او را برگردانید و چون جریر را آوردند خلیفه گفت : مرا چهل دینار و دو دست لباس هست که چون یکی را برای شستن عوض می کنم ، دیگری را می پوشم و این دارایی خود را با اینکه خودم بیش از تو به آن نیازمندم با تو قسمت میکنم . جریر گفت : خداوند روزی را بر امیرالمؤمنین فراوان سازد به خدا سوگند من راضی و خشنودم . عمربن عبدالعزیز گفت : اینکه روزی را برمن تنگ نکردی و عطایم را نپذیرفتی نزد من از هر مدحی و شعری پسندیده تر بود. پس جریر خارج شد و یاران وی که فرزدق نیز در میان آنان بود از او پرسیدند ابوحرزة امیرالمؤمنین در حق تو چه کرد؟ در جواب گفت : از پیش کسی برمیگردم که بی نوایان را مقرب می دارد و شعرارا طرد میکند و با این حال من از او راضی هستم . سپس سوار شد و نزد قوم خود رفت ، آنان پرسیدند امیرالمؤمنین با تو چه کرد؟ او گفت :
ترکت لکم بالشام حبل جماعة
امین القوی مستحصدالعقد باقیا
وجدت رقی الشیطان لاتستفزه
و قد کان شیطانی من الجن راقیا.
عمربن شبّه ملاقات جریر را با عمربن عبدالعزیز بصورتی که مذکور افتاد نقل کرده ، ولی یزیدی در نقل خود این قسمت را افزوده که «جریر در جواب خلیفه گفت : من ابن سبیل هستم . خلیفه گفت : برای تو آن است که ابن سبیل را باشد، توشه ٔ راه و خرج حمل بارت ، اگر نتوانی خودت آنرا حمل کنی . جریر با الحاح بیش از آن خواست و مردانی از بنی امیه که در آنجا بودند گفتند: از امیرالمؤمنین دست بدار که ما ترا از اموال خویش راضی سازیم و از اموال خود به آن اندازه به جریر عطا کردند که از هیچ خلیفه به آن اندازه دریافت نکرده بود. داستان مناظرات وی با فرزدق بسیار است ، ولی بیشتر صاحبنظران آن زمان او را در شعربر فرزدق برتری داده اند تا جایی که خود فرزدق نیز به برتری جریر اذعان کرده و در آنجا که از وی درباره ٔجریر سؤال میشود، میگوید: جریر شعری گفته است که اگر آنرا من سروده بودم آنرا از آنچه آفتاب بر آن می تابد بیشتر دوست داشتم و بیت زیر را خواند:
اذا غضبت علیک بنوتمیم
حسبت الناس کلهم غضابا.
(از الاغانی ج 8 ص 3 ببعد) (از وفیات الاعیان ج 1 ص 286).
و آثاراو در زرکلی چنین آمده است :
1 - نقائضه مع الفرزدق . این کتاب در سه جلد به چاپ رسیده است . 2 - دیوان شعر که در دو جلد به چاپ رسیده است . 3 - داستانها و اخبار بسیاری که با شعرا و جز آنان داشته و در کتب مختلف ذکر شده است . (از اعلام زرکلی ). شهرت جریر همه ٔ کشورهای اسلامی را فراگرفته و در اشعار فارسی نیز نام او بسیار آمده و از آن جمله است :
جز بسزاوار میر گفت ندانم
ورچه جریرم بشعر و طایی و حَسّان .

رودکی .


صلصل خواند همی شعر لبید و زهیر
نارو راند همی مدح جریر و خثم .

منوچهری .


گر بنده جریر است و حبیب است و صریع
در راه ثنا گفتن او گردد لنگ .

منوچهری .


صلصل بلحن زلزل وقت سپیده دم
اشعار بونواس همی خواند وجریر.

منوچهری .


کو جریر و کو فرزدق کو زهیر و کولبید
رؤبه ٔ عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن .

منوچهری .


چون نیاموختی چه دانی گفت
که به تعلیم شد جلیل جریر.

ناصرخسرو.


ای سخنور تربیت کن مر مرا از نیکویی
تا جرا گردد زبانم در مدیحت چون جریر.

سنائی .


این کیت آموخت ای طفل صغیر
که زبانت گشت در طفلی جریر .

سوزنی .


تو دار تیغ زبان مرا چنان جاری
که گاه نظم نداند کس از جریر مرا.

سوزنی .


و رجوع به المرصع و عیون الاخبار و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 11، 62، 80، 94، 292، 293، و ضحی الاسلام ص 200 و قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات و ابن خلکان و روضات الجنات ص 158 شود.
ترجمه مقاله