ترجمه مقاله

جریض

لغت‌نامه دهخدا

جریض . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) غمزده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). بسیار محزون که نزدیک بهلاکت باشد. (از متن اللغة). غمگین . مغموم . (از شرح قاموس ). ج ، جَرْضی ̍. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) :
اصبح اعداءُ تمیم مرضی
ماتوا جوی و المفلتون جرضی .

رؤبه (از اقرب الموارد).


|| رهایی یافته از شتر. ج ، جَرْضی ̍. (از متن اللغة). || اندوه گلوگیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اندوه و آب دهان که از غصه زاید. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). اندوه مرگ .(از تاج از ذیل اقرب الموارد).
- امثال :
حال الجریض دون القریض ؛ درباره ٔ کسی گویند که او را در امری مانع پیش آید. جریض بمعنی اندوه و غصه و قریض بمعنی شعر و حال بمعنی منع است و این مثل برای آن آرند که شخص بر کاری که نمیتوانسته انجام دهد، آنگاه توانا شود که مفید نباشد. و اصل مثل از اینجا است که جوشن کلابی بر اثر اینکه پدرش او را از شعر گفتن منع کرده بود، سخت مریض و مشرف بهلاکت شد. دل پدر وی بر حال او بسوخت وگفت : بگو آنچه دوست میداشته ای و جوشن گفت : «حال الجریض دون القریض ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مجمع الامثال میدانی ص 167).
|| حرکت فکها بهنگام مرگ . (از تاج العروس از ذیل اقرب الموارد). || نشخوار ستور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).
ترجمه مقاله