ترجمه مقاله

جزئی

لغت‌نامه دهخدا

جزئی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء. آنچه به جزء ربط و نسبت دارد. در اصطلاح مقابل کلی ، یعنی فردی از افراد کلی است و چنین تعریف شده است : جزئی تمام حقیقت کلی است به انضمام امر دیگر، مانند یک فرد انسان نسبت به نوع وی که علاوه بر دارا بودن تمام حقیقت انسان عوارض و مشخصات فردی خود را که با آن از سایر افراد انسان ممتاز و مشخص میشود نیز دارا میباشد. و در منطق قریب به این عبارت تعریف شده ، مفهوم لفظ اگراقتضاء کند که در آن شرکت نباشد و تنها بر یک شخص دلالت کند آنرا جزئی یا جزوی گویند مانند علم شخصی یا مانند این مردم که بسبب مقرون بودن به اشاره غیر را در آن شرکت نتواند بود و این مقابل کلی است که آن مفهوم اقتضا دارد که افراد غیرمحدود در آن شرکت داشته باشند، همچون آفتاب و عنقا و انسان و این قسم جزئی را در اصطلاح جزئی حقیقی گویند. و جزئی در اصطلاح معنی دیگر نیز دارد که چنین تعریف شده : هر مفهومی که نسبت به مفهوم دیگر خاص و محدود باشد مانند آدمی نسبت به حیوان ، که این جزئی را با این اعتبار جزئی اضافی گویند. پس جزئی را دو اعتبار است چنانکه در اساس الاقتباس آمده : جزوی بدو معنی اعتبار کنند: یکی آنکه مفهوم لفظ اقتضای آن کند که در آن معنی شرکت نتواند بود. دیگر هر لفظی که معنی خاصتر بود از معنی لفظی دیگر عام و اگرچه کلی باشد، آنرا به اضافه با او جزوی خوانند چنانکه انسان به اضافه با حیوان . و وقوع لفظ جزوی بر این دو معنی به اشتراک است ، چه یکی بحسب اضافت باغیر است ، و دیگری بی اعتبار اضافت . (از اساس الاقتباس ). و نسبت میان این دو معنی عام و خاص است ، چه هر جزئی اضافی جزئی حقیقی نتواند بود. جزء و جزئی بجهات زیر متمایز میگردند: 1 - جزء قبل از کل و مبداء تشکیل آن است و جزئی بعد از کلی تحقق می یابد. 2 - با انتفاء جزء کل منتفی میشود ولی با انتفاء جزئی کلی منتفی نمیشود. 3 - جزء قسمتی از کل است ولی کلی قسمتی ازجزئی است . 4 - اجزای تشکیل دهنده ٔ کل محدود و متناهی است ولی جزئیات و افراد کلی محدود و متناهی نیست .
- جزئی اضافی ؛ اخص ّ از شی ٔ است مانند انسان نسبت به حیوان . رجوع به جزء و همین ترکیب شود.
- جزئی حقیقی ؛ مفهومی که ابا کند از اشتراک بین کثیرین . رجوع به جزء و همین ترکیب شود.
- خسوف جزئی ؛ آنکه تمام قرص ماه منخسف نشود.
- کسوف جزئی ؛ آنکه قرص آفتاب بتمامه در کسوف نیاید.
ترجمه مقاله