جزر و مد
لغتنامه دهخدا
جزر و مد. [ ج َ رُ م َدد ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بازگشتن آب دریا و بالا آمدن آن و به مجاز، زیر و زبر باشد :
شه چو دریاست بی دروغ و دریغ
جزر و مدش به تازیانه و تیغ.
جز به خواری در بخارای دلش
راه ندهد جزر و مد مشکلش .
آن دگر تسخر زدی کز جزر و مد
گوهر آورده ست تا ارزان دهد.
ای عجب چه فن زند او را کشان
پیش جزر و مد بحر بی نشان .
شه چو دریاست بی دروغ و دریغ
جزر و مدش به تازیانه و تیغ.
نظامی .
جز به خواری در بخارای دلش
راه ندهد جزر و مد مشکلش .
مولوی .
آن دگر تسخر زدی کز جزر و مد
گوهر آورده ست تا ارزان دهد.
مولوی .
ای عجب چه فن زند او را کشان
پیش جزر و مد بحر بی نشان .
مولوی .