ترجمه مقاله

جز

لغت‌نامه دهخدا

جز. [ ج َ ] (اِ) جزیره ٔ کنار دریا و میان دریا را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفرس ومخفف جزیره ٔ عربیست که زمین خشک محاط به آب باشد. (فرهنگ نظام ) :
به بازارگانی برفتم ز جز
یکی کاروان دیدم از خز و بز.

فردوسی .


چو با مهرگانی بپوشیم خز
به نخجیر باید شدن سوی جز.

فردوسی .


ز برقوه وز نامداران جز
ببردند بسیار دیبا و خز.

فردوسی .


گویا مقصود گز یا بندرگز باشد. (فرهنگ لغات شاهنامه ٔ شفق ). ولف در فهرست خود، کلمه ٔ جز را که گاهی بتشدید دوم استعمال شده ، سرزمین بین النهرین دانسته است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جَزّ شود. || قنفذ. (محمودبن عمر).
ترجمه مقاله