ترجمه مقاله

جفا کردن

لغت‌نامه دهخدا

جفا کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جفا ورزیدن . گران شدن بر کسی . ستم کردن . آزردن کسی را. بدی کردن . بدرفتاری کردن . بیدادگری . مقابل وفا کردن :
اﷲاﷲ این جفا با ما مکن
لطف کن امروز را فردا مکن .

مولوی .


دربانم رها نکرد و جفا کرد.

(گلستان سعدی ). شاهد که با رفیقان آید بجفا کردن آمده است . (گلستان سعدی ).


اگر هزار جفاسروقامتی بکند
چو خود بیاید عذرش بباید آوردن .

سعدی .


مرد و زن گر بجفا کردن من برخیزند
گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم .

سعدی .


|| ناسزاگوئی . دشنام گفتن . جفا گفتن : قتیبه بفرمود تا منادی بانگ کرد و مردمان گرد آمدند پس برخاست و خطبه خواند و خدای را ثنا کرد و ایشان را دیگر باره نکوهید و جفا کرد و سخنهای درشت گفت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به جفا گفتن شود.
ترجمه مقاله