ترجمه مقاله

جلابی

لغت‌نامه دهخدا

جلابی . [ ج َل ْ لا ] (حامص ) فروختن دواب ،مثلا کسی اسبان لاغر و زبون را چاق و کوک کرده به قیمت گران بفروشد چنانکه گویند: اسب جلابی است ؛ یعنی محض خوش ظاهر است تهی ندارد بلکه مطلق امثال این چیزها را جلابی گویند نه تنها اسب را و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و صاحب تذکره ٔ دولتشاهی نوشته است که در این هفته گوسپندی چند بجلابی بسرخس برده بود که بفروشد. (آنندراج ). رجوع به جَلابی شود :
ور بمشرق روی بسیاحی
ور بمغرب روی بجلابی .

سعدی .


ترجمه مقاله