ترجمه مقاله

جلبیز

لغت‌نامه دهخدا

جلبیز. [ ج َ / ج ِ ] (اِ) به معنی کمند باشد و عرب مقود خوانند. (برهان ) :
روا نبود به زندان و بند بسته تنم
اگر نه زلفک مشکین تو بدی جلبیز.

طاهر فضل (از آنندراج ).


|| (ص ) مفسد و غماز. (برهان ) :
به عهد او نبود کام ظالم و جابر
به دور او نبود قدر مفسد و جلبیز.

شمس فخری (از آنندراج ).


بالفتح و یای مجهول ، به معنی غمّاز و مفسد و در قاموس جِلواز بالکسر، پیاده ٔ کوتوال و چاوش که مردم را گیرند و غمازی کنند آمده . ظاهراً معرب کرده اند. (از آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 316). و رجوع به جِلواز و جَلویز شود.
ترجمه مقاله