ترجمه مقاله

جلوس

لغت‌نامه دهخدا

جلوس . [ ج ُ ] (ع مص ) نشستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند.
- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده ٔ حکمرانی قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
|| (اِ) ج ِ جالس . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله