ترجمه مقاله

جمد

لغت‌نامه دهخدا

جمد.[ ج َ ] (ع مص ) فسرده و بسته گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بخل و امساک ورزیدن کسی باین معنی که خیر و احسان از او جاری نگشتن . (ازاقرب الموارد). بخیل گردیدن . (منتهی الارب ). || واجب شدن . گویند: جمد علیه حق بفلان ؛ ای وجب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جمود شود.
ترجمه مقاله