ترجمه مقاله

جمود

لغت‌نامه دهخدا

جمود. [ ج ُ ] (ع مص ) جامد شدن . یخ بستن . (فرهنگ فارسی معین ). فسرده و بسته گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بخل و امساک ورزیدن . || واجب شدن . (از اقرب الموارد). رجوع به جمد شود. || (اِمص ) افسردگی . بستگی . || ناپذیرایی . خشکی (اخلاقاً). (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله