ترجمه مقاله

جنغی

لغت‌نامه دهخدا

جنغی . [ ج َ ] (ترکی ، مص ) با کسی مشورت کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) :
به پیوست با صوف موئینها
همی رفت جنغی به پشمینها.

نظام قاری (دیوان ص 187).


در این باب کرده ست ترک اختیار
تو با صوف هم جنغئی شرم دار.

نظام قاری .


رجوع به جنقی شود.
ترجمه مقاله