جهن
لغتنامه دهخدا
جهن . [ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) نام پسر چهارم افراسیاب پادشاه ترکستان . (فرهنگ شاهنامه ) :
چو از جهن بشنید پیغام شاه
همی کرد چندان بدو در نگاه .
جهن پس از فتح کنگ دژ و بیکن به دست کیخسرو گرفتار گردید وپس از قتل فراسیاب دیگرباره کیخسرو حکومت ترکستان را به خال خود جهن تفویض کرد و او را روانه ٔ ترکستان نمود. (انجمن آرا) (آنندراج ).
چو از جهن بشنید پیغام شاه
همی کرد چندان بدو در نگاه .
فردوسی .
جهن پس از فتح کنگ دژ و بیکن به دست کیخسرو گرفتار گردید وپس از قتل فراسیاب دیگرباره کیخسرو حکومت ترکستان را به خال خود جهن تفویض کرد و او را روانه ٔ ترکستان نمود. (انجمن آرا) (آنندراج ).