ترجمه مقاله

جوال

لغت‌نامه دهخدا

جوال . [ ج َ / ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب گوال . (غیاث اللغات ). ظرفی باشد از پشم بافته که چیزها در آن کنند. (برهان ) :
جمال و زیب دانا کم نگردد
اگر چندش بپوشی در جوالی .

ناصرخسرو.


- در جوال شدن ؛ کنایه از فریب خوردن .
- امثال :
از زره گر زره طلب نه جوال .
|| کنایه از خصومت و جنگ کردن .
- امثال :
مگر جوال کاهست ؟ رجوع به جوبال شود. || یک لنگ بار. || مکر و حیله . || کنایه از بدن انسانی . (برهان ) :
هم ازبهر مردی هم ازبهر مال
بکوشیم تا جان بود در جوال .

نظامی .


|| کنایه از چیزی گشاده . (برهان ). || نوعی از پارچه ٔ درشت و کلفت که درویشان پوشند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
ترجمه مقاله