ترجمه مقاله

جوانبخت

لغت‌نامه دهخدا

جوانبخت . [ ج َ ب َ ] (ص مرکب ) دارای بخت جوان . خوشبخت . خوش اقبال . مقبل :
نخستین گفت کای شاه جوانبخت
بتو آراسته هم تاج و هم تخت .

نظامی .


قدح پر کن که من از دولت عشق
جوانبخت جهانم گرچه پیرم .

حافظ.


آن جوانبخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده ٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد.

حافظ.


ترجمه مقاله