جوزبرگنبد
لغتنامه دهخدا
جوزبرگنبد. [ ج َ /جُو ب َ گُم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از کار بیهوده . کنایه از کارهای عبث و بی ماحصل . (برهان ) (آنندراج ).
- امثال :
جوز بر گنبد انداختن ؛ کار بیهوده کردن :
چو عاجز شدند اندر آن تافتن
وز آن جوز بر گنبد انداختن .
- امثال :
جوز بر گنبد انداختن ؛ کار بیهوده کردن :
چو عاجز شدند اندر آن تافتن
وز آن جوز بر گنبد انداختن .
نظامی .