جوزن
لغتنامه دهخدا
جوزن . [ ج َ زَ ] (اِخ ) نوعی از ساحران باشند در هندوستان که دانه ٔ گندم و جو را بزعفران زرد کنند و افسونی بر آن خوانند و کسی را که خواهند مسخره ٔ خود سازند از آن دانه ها بر وی زنند. (برهان ) :
ز هندوستان آمده جوزنی
بهر جو که زد سوخته خرمنی .
مگر نشنیدی از هندوی جوزن
که داند دود هر کس راه روزن .
|| طایفه ای باشند از برهمنان که آتش می افروزند و روغن ستور در آن میریزند و چیزهای دیگر هم می افکنند و آتش را با دسته های جو که در خوشه است می زنند و چیزها میخوانند و این را عبادتی میدانند، آن عبادت را هوم میگویند. (برهان ).
ز هندوستان آمده جوزنی
بهر جو که زد سوخته خرمنی .
نظامی .
مگر نشنیدی از هندوی جوزن
که داند دود هر کس راه روزن .
نظامی .
|| طایفه ای باشند از برهمنان که آتش می افروزند و روغن ستور در آن میریزند و چیزهای دیگر هم می افکنند و آتش را با دسته های جو که در خوشه است می زنند و چیزها میخوانند و این را عبادتی میدانند، آن عبادت را هوم میگویند. (برهان ).