جوشیده مغز
لغتنامه دهخدا
جوشیده مغز. [ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم خشمناک و غضب آلود. (برهان ) :
جهاندار دارای جوشیده مغز
نشد نرم دل زآن سخنهای نغز.
|| مردم هشیار. (برهان ) (آنندراج ). تندذهن .
جهاندار دارای جوشیده مغز
نشد نرم دل زآن سخنهای نغز.
نظامی .
|| مردم هشیار. (برهان ) (آنندراج ). تندذهن .