جو و جر
لغتنامه دهخدا
جو و جر. [ جو وُ ج َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جوی و جر. از: جو، بمعنی نهر + جر، بمعنی زمین شکافته :
گر رحمت خدای نبودی و فضل او
افکنده بود مکر تو در جو و جرمرا.
رجوع به جوی و جر شود.
گر رحمت خدای نبودی و فضل او
افکنده بود مکر تو در جو و جرمرا.
ناصرخسرو.
رجوع به جوی و جر شود.