ترجمه مقاله

جگری

لغت‌نامه دهخدا

جگری . [ ج ِ گ َ ] (ص نسبی ) کنایه از رنگ سیاه که بسرخی زند. (آنندراج ). || کنایت از خونین :
نداشتم بتو رنگی جز آنکه در شب وصل
ز زهرچشم تو شد طفل اشک من جگری .

مخلص کاشی (از آنندراج ).


- جگری داغ ؛ نشان و داغی که زایل نشود. (ناظم الاطباء). || خال طبیعی . || غم و اندوه تسلی ناپذیر. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله