جگی جگی
لغتنامه دهخدا
جگی جگی . [ ج ِ ج ِ ] (اِ) لفظی است که در وقت جزع و فزع در طلب و مبالغه و در اخذ گویند و زنان بهنگام لذت مباشرت بر زبان رانند. (برهان ). و رجوع به آنندراج شود. || غبغب و آن گوشتی نرم زیر زنخدان باشد. (غیاث اللغات از سراج ) (آنندراج ).
- جگی جگی گاه ؛ کنایه از غبغب زیرا که به سبب خاریدن آن آدمی جگی جگی میگوید. (آنندراج ) :
بگذار جگی جگی ببوسم
خالی که بر آن جگی جگی گاه است .
|| در اصطلاح عوام کنایت از جنده .
- جگی جگی گاه ؛ کنایه از غبغب زیرا که به سبب خاریدن آن آدمی جگی جگی میگوید. (آنندراج ) :
بگذار جگی جگی ببوسم
خالی که بر آن جگی جگی گاه است .
صائب (از آنندراج ).
|| در اصطلاح عوام کنایت از جنده .