ترجمه مقاله

حاس

لغت‌نامه دهخدا

حاس . [ حاس س ] (ع ص ) نعت فاعلی از حس ّ. حس کننده . دریابنده . آنکه حس کند. مقابل محسوس : دیگر فضیلت حاس بر حس در این باب آن است که حاس هر صورت که حس بدو رساند نگاه تواند داشت و تواند گرفت و حس آن را فراموش کند.(کشف المحجوب سیستانی ، جستار پنجم از مقالت سیم ).
ترجمه مقاله