ترجمه مقاله

حاضرباش

لغت‌نامه دهخدا

حاضرباش . [ ض ِ ] (اِ مرکب ) گفتار یا آوازی از آلتی ، برای خواندن سربازان به مشق و غیره .
- حاضرباش زدن ؛ به آواز درآوردن آلتی ، برای خواندن سربازان برای حضور بخدمت یا کار یا مشق و غیره . بسپاهیان به واسطه ٔ آواز شیپوری یا مانند آن اعلان کردن تا حاضر آیند.
|| (ص مرکب ) کسی که بخدمت امیری دایم و هر وقت حاضر باشد. (آنندراج ).
ترجمه مقاله