ترجمه مقاله

حامد

لغت‌نامه دهخدا

حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ابی سلوم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم خلیل (ع ). شخصیتی افسانه آمیز. گویند وی برای کشف سرچشمه ٔ رود نیل سفر کرده است . داستان مسافرت برای کشف سرچشمه ٔ رود نیل در کلیله نیز هست . در مجمل التواریخ والقصص درباره ٔ جویها و مخصوصاً رود نیل گویند: روایتست که حامد بن ابی سلوم بن العیص بن اسحاق بن الخلیل ابراهیم (ع ) از پادشاهان وقت بزمین مصر گریخت ، و آن عجایب رود نیل بدید، نذر کرد که همی رود تا منبع رود نیل بداند، سی سال در میان مردم برفت و سی سال دیگر تنها برفت بی مردم ... بر ساحل نیل تا به بحر اخضر رسید، پس آنجا مردی را دید در میان درختی سیب همی نماز کرد، حامد بر وی سلام کرد، او جواب داد، پرسید که چه مردی ؟ حامد نسب خویش بگفت ، و از حال آن مرد بازپرسید، گفت : من عمران بن فلان بن العیص بن ابراهیم ام ، [ و او ] خود ابن عم او بود. پس گفت یا حامد ترا اینجا چه آورده است ؟ گفت نذر کردم به منتهای نیل برسم ، عمران گفت : من نیز همین نذر کرده ام اما مرا وحی گردید که هم اینجا بباشم تا آخر عمر، حامد گفت : مرا خبر ده تا آنجا کسی رفته است ؟ عمران گفت بمن رسیده است که از فرزندان عیص یکی آنجا رود و شک نیست که تو باشی و من ترا آنچه باید بگویم بدان شرط که چون بازآیی اگر مرا مرده یابی دفن کنی ، و اگر همین جا بباشی تا خدای تعالی وحی کند . حامد گفت هرچه گویی چنان کنم ، عمران گفت : بر ساحل می رو تا به دابه ای رسی سخت عظیم چنانکه نه اولش بینی و نه آخر از بزرگی نگر تا نترسی ، و جهد کن تا بر او نشینی که بوقتی طلوع آفتاب بشتابد آنجایگاه ،و بگاه غروب همچنین برود، و چون به روی زمین رسی و کوه و صحرا همه آهنین ببینی چون بگذشتی بزمینی رسی همچنان کوه و درختان و هامون نحاس باشد. چون برگذری باز بزمین سیم رسی هرچند چشم کار کند. و از آن پس بزمین زر رسی ، و چون بجایی رسی که دیواری بینی و قبه و شرفها همه زرین ، و آنرا چهار در، و آنجا فرودآیی که آب از آن جا بیرون می آید. پس حامد برفت و همچنان کرد تا بجایی رسید و آن عجایب دید که آب از آن سور بیرون می آید، در آن قبه ٔ زرین و از آن چهار در، همی بیرون آمد و سه شاخ در زمین ناپیدا گشت و یکی بر زمین می رفت و آن اصل رود نیل بود،حامد از آن آب بخورد و بیاسود و خواست که بر بالای آن سور رود، فریشته آواز داد که بایست یا حامد که بغایت منتهای نیل رسیدی ، و این بهشت است که از آنجا همی فرودآید، حامد گفت : می خواهم که بنگرم آنچ در بهشت است . فریشته گفت نتوانی طاقت دیدن داشتن اکنون . گفت : این چیست که همی بینم بدین گردش ؟ فریشته گفت این فلک شمس است و قمر که بر مثال آسیاب همی گردد. گفتا خواهم که آنرا ببینم ، بفرمان خدای عزّوجل حامد بر آن فلک نشست شبانه روزی یک دور تا عجایب قدرت خدای تعالی را بدید، و گویند ندید، واﷲاعلم ! پس حامد از آن شاخها پرسید که در زمین ناپیداگشت ، گفت یکی فرات است و یکی دجله و سه دیگر جیحان ،و خواست که بازگردد فریشته او را خوشه ای انگور داد،از بهشت سه صفت در آن ، یکی برنگ زبرجد، دیگر چون یاقوت سرخ و سوم سفید، و گفتا نگر تا بدین هیچ نگزینی که ترا بسنده باشد، و هرگز سپری نگردد که این از میوه ٔ بهشت است و هم بر آن سان که آمدی بازگرد که منتهای مطلوب تو حاصل گشت . حامد انگور بستد و بر آن دابه برنشست ، چون بجایگاه بازرسید عمران را مرده یافت ، اورا دفن کرد و سه روز برآسود، پس مردی پیش آمد و بپرسید و بر عمران بگریست و خبر رود نیل پرسید از حامد و او همی گفت و مرد گفتا همچنین خوانده ام در کتابها از این سیب این درخت همی نخوری ؟ حامد گفت مرا از بهشت روزی داده اند که مرا بهیچ حاجت نیاید، مرد گفتا بر میوه ٔ بهشت هیچ نتوان گزید و این سیب هم از بهشت است ازبهر عمران فرستاده اند، و بسیار بگفت تا حامد از آن سیب دندانی فروبرد، چون بنگرید دست خویش بدندان گزیده بود. گفت : آوخ بفریفت مرا آنک پدر و مادر ما را فریفت یعنی ابلیس آدم را، و آن مرد ناپیدا گشت ، ومیوه ٔ بهشت از وی برفت . پس حامد پس از روزگاری به مصر آمد و این حکایت با مردم گفت ، و از وی بازنوشتند،و آنجا به مصر متوفی شد، رحمةاﷲعلیه . (مجمل التواریخ والقصص ص 474 و 476). و البته افسانه و دروغ است .
ترجمه مقاله