ترجمه مقاله

حاکمة

لغت‌نامه دهخدا

حاکمة. [ ک ِ م َ ] (ع ص ) تأنیث حاکم . زن حاکم . خاتون . ملکة.
- طبقه ٔ حاکمه ؛ طبقه ای از مردم که قدرت حکومت در دست آنانست .
- هیئت حاکمة ؛ مجموع دوائر و اشخاصی که در قومی حکم رانند. قوه ٔ حاکمة.
ترجمه مقاله