ترجمه مقاله

حباب

لغت‌نامه دهخدا

حباب . [ ح ُ ] (ع اِ) مار. شیطان (و شیطان در اینجا مرادف حیّة عربی و مار فارسی است ). || مار. (منتهی الارب ). || نوعی است از مار. (مهذب الاسماء). || دوست . (منتهی الارب ). || دوستی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || بسیاری از آب و ریگ . || دیو. || سرپوشی که روی شیرینی و مواد غذائی نهند و نیز در ساعت سازی بکار برند. || گوی که بر روی لوله ٔ لامپا و جز آن استوار کنند از شیشه یا بارْفَتَن . گوی لامپا. گوی چراغ . گو. آباژور :
دل رقیب مگو نازک است چون دل من
حباب شیشه کجا شیشه ٔ حباب کجا؟

وحید.


ج ِ حُبابة. || حیوانی است بسیار کوچک و سیاه شبیه به عقرب و از جعل باریکتر و در غیر بیدانجیر بهم نمیرسد و چون کسی را بگزد در یک شبانروز اگر نکشد از سه روز نمیگذرد، و علاجش تبرید و تخدیر قوتست .
ترجمه مقاله