ترجمه مقاله

حبان

لغت‌نامه دهخدا

حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عَرِقة. یکی از تیراندازان معروف قریش است . وی و ابواسامه ٔ جشمی و چند تن دیگر همیشه در پیشاپیش سپاه قریش به جنگ پیغمبر می شدند.عرقة جده ٔ او و جده ٔ خدیجه زوجه ٔ رسول است . مقریزی گوید: نخستین شهید از انصار روز بدر حارثةبن سراقة بود که حبان بن عرقه او را بکشت . و نیز در واقعه ٔ احد گوید: مالک بن زهیر برادر ابوسلمه ٔ جشمی با حبان بن عرقه با تیر بسیاری از مسلمانان را بکشتند، ازجمله در همین روز وقتی ام ایمن برای سقایت مجروحین میرفت ابن عرقه تیری به دامان او انداخت و او را مکشوف العورة ساخت ، پس ابن عرقه بخندید، و پیغمبر متأثر شد و دستور فرمود سعدبن ابی وقاص تیری به ابن عرقه پرتاب کرد وابن عرقه به پشت بزمین افتاد و عورت او نمایان شد وپیغمبر تبسم فرمود. و در واقعه ٔ خندق گوید: حبان عرقة تیری به دست سعدبن معاذ زد و گفت بگیر که من حبان بن عرقة هستم ، تیر به اکحل سعد اصابت کرد. رسول اﷲ (ص ) گفت : عرّق اﷲ وجهه فی النار. امتاع الاسماع ص 84 و 133 و 231 و 232 دیده شود.
ترجمه مقاله