ترجمه مقاله

حبق

لغت‌نامه دهخدا

حبق . [ ح َ ب ِ ] (ع مص ، اِ) تیز. گوز. (منتهی الارب ). و بیشتر استعمال آن در شتران و گوسفندان است . (آنندراج ). ضُراط.(مهذب الاسماء). حصم . تیز دادن . باد رها کردن . رجوع به حباق و حباج شود. || به تازیانه و رسن و چوب خرما زدن . به شاخ درخت و رسن و تازیانه زدن .
ترجمه مقاله