ترجمه مقاله

حبق

لغت‌نامه دهخدا

حبق . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) هر نبات مابین شجر و گیاه . بُته . بوتَه . و چون مطلق گویند، مراد پودنه ٔ وحشی است . بودنج برّی . پودینه . (منتهی الارب ). غاغ . پونه . فودنج برّی . فوتنج . پونه . حبق الماء. حبق التمساح . نمام . فوتنج نهری . نعنعالماء. و صاحب برهان گوید: گرم و خشک است در سیم . و داءالفیل را نافع است . ابوعبید از اصمعی نقل کند که : عرب پودنه را حبق گوید و پودنه ٔ نهری را به رومی کانجون (؟) و به سریانی او را مثیان دمیا (؟) گویند و کوهی را فلعلک گویند و به جای کاف قاف گفته اند و رازی او را زنجبیل الکلب خوانده و حبق دشتی و انواع او را عرب فوتنج گوید و بستانی را نعنع. دیسقوریدوس گوید: برگ پودنه کوهی سیادروح (ببادروج ؟) مشابهت دارد و گل او قرمیزی (فرفیری ؟) بود و ساق نبات او چهارسر بود و بعضی به سعتر عدس (؟) مشابهت دارد و این نوع را، سعتر دشتی گویند و نوع دیگر از او به پودنه ٔ دشتی ماند و برگ او بزرگتر باشد و ساق او سطبرتر و... فوتنج در فا گفته شود. (از نسخه ٔ خطی ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ).
ترجمه مقاله