ترجمه مقاله

حبل المتین

لغت‌نامه دهخدا

حبل المتین . [ ح َ لُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) رسن استوار. رشته ٔ محکم . عروةالوثقی . || شریعت اسلام . || قرآن . (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). و در شواهد ذیل گاه معنی شریعت و گاه قرآن و گاه شاید معنی اصلی آن مراد باشد :
مگر خدمت تست حبل المتین
که نوعی است از طاعت ذوالمنن .

فرخی .


این جهان و آن جهان از خدمتش حاصل شود
خدمت محمود او را ساخته حبل المتین .

فرخی .


برترین جای مرا پایگه خدمت اوست
پایه ٔ خدمت او نیست مگرحبل متین .

فرخی .


یکی ماء معین آمد، دگر عین الیقین آمد
سیم حبل المتین آمد، چهارم عروةالوثقی .

منوچهری .


خاک پایت چرخ را بهر امان
بوده چون دین الهدی حبل المتین .

خاقانی .


شبرو که دید ساخته نور مبین چراغ ؟
بختی که دید یافته حبل المتین زمام ؟

خاقانی .


بمغان آی تا مرابینی
دور حبل المتین کنم زنار.

خاقانی .


ز بوی خلقش حبل الورید یافت حیات
ز فر لطفش حبل المتین گرفت بها.

خاقانی .


و رجوع به حبل متین شود.
ترجمه مقاله