ترجمه مقاله

حب الرشاد

لغت‌نامه دهخدا

حب الرشاد. [ ح َب ْ بُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) دانه ٔسپندان . تخم سپندان . بزر سپندان . سپندان . (دستوراللغة). سپندانه . (مهذب الاسماء). حرف . (ضریر انطاکی ). حرف نبطی . تخم نوعی از جرجیر. تخم ترتیزک . سپندان دانه . (محمودبن عمر ربنجنی ). تخم اسفندان . شب خیزک . (حمداﷲ مستوفی ). ثفّا. صاحب تحفه گوید: تخم نوعی از جرجیراست که حرف نبطی باشد. و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: حب الرشاد، تخم سپندان است و تخم سپندان چند نوع است ، بعضی خرد است آنرا حرف گویند و اندر خوردنیهاء گرم بیشتر بکار دارند و بعضی سپید است و گرد آنرا خردل گویند و اندر طلی ها بیشتر بکار دارند و بعضی درازاست بر شکل تخم شاه اسپرم و آنرا حب الرشاد گویند - انتهی . و صاحب اختیارات گوید: حب الرشاد، حرف است و بهترین وی بابلی بود و طبیعت آن گرم و خشک است و سفید وی حرارت کمتر دارد از سرخ ، زحیر و مغص بلغمی را نافع بود چون به آب گرم و روغن گل بیاشامند عرق النسا رانافع بود چون بکوبند و برورک ضماد کنند. و قولنج راسه مثقال بکوبند و بیاشامند و بدل آن در ضماد عرق النسا شیطرج بود و باقی منفعت وی در حرف گفته شود - انتهی . و حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب گوید: آرزوی طعام آرد و قوت باه دهد، بدین سبب آنرا شب خیزک خوانند.
ترجمه مقاله