ترجمه مقاله

حب الکاکنج

لغت‌نامه دهخدا

حب الکاکنج . [ ح َب ْ بُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) تخم عروس درپرده . حب النوم . حب اللهو. جوزالمرج . عبب . صاحب اختیارات گوید: جوزالمرج خوانند و آن بزرالکاکنج است و آن دو نوع است یک نوع را بشیرازی عروس درپرده خوانند و یک نوع دیگر را کحومن گویند و بهترین آن بزرک سرخ کوهی بود و گویند بستانی و طبیعت آن سرد است باعتدال و خشکست و عیسی گوید سرد و خشک است در آخر درجه ٔ اول یا دویم و گویند در سیّم . مغص را نافع بود و بول براند و ریش گرده و مثانه را نافع بود و اوریباسیوس گوید صرع را نافع بود و اغما که عارض شود در سر چون دانگی از وی با دانگی شونیز سحق کنند و با روغن بنفشه بیامیزند و دو بار بدان سعوط سازند یا سه بار زایل کند، و فولس گوید یک جزو از وی خشک کرده و سحق کنند با جزئی شیح ارمنی و بیاشامند کرمها که در شکم بود بیرون آورد و وی مضر بود بگرده چون بسیار مستعمل کنند و سبب سُدّه و دوار باشد و خدر در سر پیدا کند و مصلح آن گل پارسی باشد و جالینوس گوید بدل وی عنب الثعلب بود. رجوع به کاکنج شود.
ترجمه مقاله