ترجمه مقاله

حجاج

لغت‌نامه دهخدا

حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن اسود. ثابت بنانی گفت : نکره است ، و کسی جز مستلم بن سعید از وی خبری نیاورده ، و او یک خبر منکر از انس آورده که پیغمبران در قبور خویش زنده هستند و نماز میگزارند. بیهقی آن را روایت کرد. و او همان حجاج بن ابی زیاد اسود است که معروف به زق العسل است ، و او بصری و ساکن قسامل است . از ثابت و جابربن زید و ابی نضرة و دیگران روایت دارد. و جریربن حازم و حمام بن سلمة و روح بن عبادة و دیگران از وی روایت دارند. احمد گفت : ثقة و نیکوکار بود.ابن معین گوید: ثقة بود. ابوحاتم گوید: صالح الحدیث بود. حبان نیز از وی در عداد ثقات یاد کرده گوید: اهل بصرة و ساکن قسامل بود، از ابی نضرة و جابربن زید روایت دارد، و عیسی بن یونس و جریربن حازم از وی روایت کنند. حمادبن سلمه او را حجاج بن اسود نامیده و عبدالغنی بن سعید در «ایضاح الاشکال » او را حجاج بن حجاج باهلی خوانده است ، ولیکن ابن ابی حاتم میان آن دو فرق گذارده است . (لسان المیزان ج 2 ص 176). رجوع به حجاج باهلی و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 328 و ج 3 ص 185 شود.
ترجمه مقاله