ترجمه مقاله

حجةالاسلام شفتی

لغت‌نامه دهخدا

حجةالاسلام شفتی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ش َ ] (اِخ ) سیدمحمد باقربن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن . از اعاظم علمای اواخر امامیه ، فقیه اصولی ادیب نحوی رجالی ریاضی بوده و در فقه و اصول و رجال و روایت و هیئت و علوم ادبیه و فنون عربیه از مشاهیر زمان و در مراحل اخلاقیه وحید روزگار و در عبادت و مناجات و سخاوت و عطایا و اقامه ٔ حدود و اوراد و نوافل او نوادر بسیاری منقول و فوائدی که از وی به سادات و فقرا و طلاب علوم دینیه عاید میگردیده خارج از حد احصا میباشد ودر مراتب علمیه از شاگردان آقای بهبهانی و بحرالعلوم سیدمهدی و صاحب ریاض المسائل و کاشف الغطاء شیخ جعفر و ملامهدی نراقی و میرزای قمی و دیگر اکابر وقت بوده و شرح جلالت وی خارج از قوه ٔ تقریر و تحریر است و تألیفات بسیار دارد: 1- آداب صلوة اللیل و فضلها 2-الاجازات . 3- الاستقبال فی شرح مبحث القبلة من التحفة. 4- اصحاب الاجماع . 5- اصحاب العدة للکلینی . 6- تحفةالابرار فارسی در احکام شرعیه . 7- تمییز مشترکات الرجال . 8- رساله های بسیاری در تحقیق حال هریک از رجال حدیث امامی مثل ابان بن عثمان و ابراهیم بن هاشم قمی وابوبصیر و احمدبن محمدبن خالد برقی و احمدبن محمدبن عیسی و اسحاق بن عمار و اسماعیل بن بزیع و حمادبن عیسی و سهل بن زیاد و عمربن یزید و محمدبن خالد برقی و غیر ایشان که نزدیک به سی رساله بوده (بیست و دو رساله است ) و همه ٔ آنها حاکی از احاطه ٔ کامل علمی وی میباشد. 9- الزهرة البارقة فی احوال المجاز و الحقیقة. 10- السؤال و الجواب . 11- قضا و شهادات استدلالی . 12- مطالع الانوار در فقه که شرح شرایع محقق و پنج مجلداولی خطی آن بشماره های 2274 و 2278 در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار بزرگ تهران موجود است و نیز صاحب فهرست سپهسالار در (ج 2 ص 74) کتاب «الطراز فی الحقیقة و المجاز» را به وی نسبت داده است ). 13- وجوب اقامه ٔ حدود در زمان غیبت بر مجتهدین و فقها. و خودش نیز عامل به اجرای حدود و سیاسات شرعیه بوده و گاهی خودش نیز مباشر اجرای حد شرعی میشده و مقتولین او که بحکم شرع مقدس اسلامی در دست خود او و یا بحکم او کشته شده اندهشتاد یا نود یا صدوبیست تن میباشند و در سال 1260 هَ . ق . (غرس ) در هشتاد و پنج سالگی با مرض استسقا دراصفهان وفات و در مسجدی که خودش در کوی بیدآباد اصفهان بنا نهاده و به مسجد سید مشهور است دفن و بقعه وضریحی دارد. و بروجردی در نخبه گوید: سیدنا السید محمد باقر کهف الانام و له مفاخر. مفتخر الناس بلاالتباس مقبضه «غیاب کهف الناس =1260». (ص 124 ت و 123 هب و 108 قص و 22 ج 1 ذریعه ) (ریحانة الادب ج 2 ص 313).
ابتدای زندگانی حجةالاسلام :
حجةالاسلام سیدمحمد باقر موسوی شفتی در سال 1180 هَ . ق . در شفت گیلان (جنوب غربی رشت ) بدنیا آمده و نسبت او به بیست و یک واسطه به امامزاده حمزةبن امام موسی کاظم میرسد. سید بعد از آنکه تا سن بیست در موطن خود بتحصیل مقدمات اشتغال داشت برای تکمیل معلومات عازم عتبات شد و در نجف در حوزه ٔ درس علمای بزرگ امامیه مانند سید محمد مهدی بحرالعلوم طباطبائی بروجردی (1155 -1212) و میرسیدعلی طباطبائی (1140- 1231) صاحب ریاض المسائل یعنی شرح کبیر و شیخ جعفر نجفی (متوفی سال 1227) معروف به کاشف الغطاء و ملامحمد مهدی نراقی (متوفی سال 1209) به تلمذ پرداخت . سپس محضر آقا محمدباقر بهبهانی معروف را دریافت ، و پس از آنکه از اکثر بزرگان عراق اجازه ٔ اجتهاد گرفت در مراجعت به ایران در قم بخدمت میرزا ابوالقاسم قمی (1130-1231) شفتی الاصل صاحب کتاب معروف قوانین همشهری خود رسید، و مدتی نیز مجلس درس او را درک کرد و میرزای قمی اجازه ٔ اجتهاد مفصلی برای او نوشت . حجةالاسلام در سال 1217 هَ . ق . از قم به اصفهان آمد و در این شهر رحل اقامت انداخت و آنجا را مسکن دائمی خود قرار داد و تا زنده بود در آنجامیزیست و به عبادت و تألیف کتاب و به جمع مال و تجارت و بذل و بخشش و اجرای حدود و ترویج احکام اشتغال داشت . و به این شکل بیش از چهل سال بین دنیا و عقبی زندگانی پرسر و صدائی را در آن شهر گذرانید.
ثروت و قدرت حجةالاسلام :
حجةالاسلام شفتی وقتی که به اصفهان رسید دانشمندی بودکه با وجود داشتن سرمایه ای وافی از علم در ریاضیات و ادبیات و اصول و فروع دینی در نهایت فقر و تهیدستی بود، و جز سفره ای که در آن نان مینهاد و یک جلد کتاب انموذج و یک جلد مدارک چیزی دیگر نداشت . وقتی یکی از طلاب قم در ایام توانگری و شوکت حجةالاسلام نامه ای به او نوشت و از تنگدستی خود نالید. حجةالاسلام در جواب او چنین نوشت : «خادم شریعت غراء زمانی که وارد این ولایت شد سوای یک انموذج و یک مجلد مدارک به خط نحس خود چیزی دیگر نداشت و حال کمترین کتابخانه ای میباشد که به کتابخانه ٔ احقر برسد.» سید شفتی هنگامی که در نجف تحصیل میکرد، با حاجی محمد ابراهیم کرباسی (متوفی سال 1262) که او نیز مشغول تعلم بود، ارتباط یافت و با یکدیگر دوست شدند. روزی در آنجا حاجی بدیدن سیدرفت دید سید افتاده است معلوم شد سید از گرسنگی غش کرده ، حاجی رفت و برای او غذای مناسبی تحصیل کرده به او خورانید و او بحال آمد، سیدبحرالعلوم هم شدت فقرسید را فهمید و اصرار نمود که وقت غذا او را بخواندتا حاضر شود ولی سید قبول نکرد چندی هم در کربلای معلی در درس آقا سیدعلی صاحب شرح کبیر حاضر میشد و آقاسیدعلی روزی دو نان برای او مقرر داشته بود چنین طالب علمی که در تمام مدت عمر به عبادت و تقوی و زهد مشهور بوده و غالب اوقات او از خوف خدا به تضرع و ابتهال و نماز و دعا میگذشته ، و شبها از شدت استغراق و گریه و زاری و عجز و الحاح به درگاه باری تعالی او را حال جنون دست میداده ، بتدریج تا آنجا ثروتمند و مالک و تاجر شده که سالی هفتادهزار تومان بدیوان مالیات میداده و عدد آبادیها وخانه ها و میزان نقدینه ٔ او را هیچکس جز خود او نمیدانسته و ضیاع و عقار او را نه آفتاب مساحت میتوانسته است نه باد شمال !. در شرح حال او معاصرینش چنین نوشته اند: که از زمان ائمه ٔ اطهار تا آن عهد هیچیک از علمای امامیه حتی سیدمرتضی علم الهدی نقیب طالبین را در بغداد آن اندازه مکنت و ثروت بدست نیفتاده بود، حاج محمد کریم خان قاجار با آن همه املاک موروث و مکتسب و حاج ملاعلی کنی با آن مقدار باغ و قنوات بقدر عشری از اعشار سید شفتی مال و منال نداشتند. در باب ثروت کثیر و املاک بیحد و حساب سید شفتی با وجود تنگدستی و فقر کلی او در اوان جوانی روایات مختلف و افسانه های عجیب و غریب بر سر زبان مردم همعصر او جاری بوده است ، چنانکه بعضی از عوام الناس او را کیمیاگر میدانسته و بعضی به او «عمل قرطاس » نسبت میداده و میگفته اند که او کاغذ را بهم می پیچید و عملی میکرد که آن مبدل بپول میشد، و برخی دیگر ثروت او را از خزانه ٔ غیب نازل و وارد میشمرده اند. اما حقیقت مطلب گویا این است که یکی از متمولین شفت که میزان دیانت و تقوای آقارا شنیده بوده مالی گزاف به اصفهان نزد همشهری خود میفرستد تا مقداری از آنرا خود بتصرف بگیرد و بقیه را بمعامله و استثمار بیندازد، منافع آنرا خود برداردو اصل مال را هم پس از مردن او در مصارف خیریه بکارببرد. سید بهمین ترتیب عمل نمود و پول آن متمول شفتی را قسمتی صرف تجارت کرد و با قسمتی دیگر به بیع شرط گرفتن املاک مردم مشغول شد، از تجارت سود گران برد و در عمل بیع شرط هم بمحض اینکه موعد سر می رسید، موارد بیع را بتصرف خود میگرفت یا بوجه نقد مبدل میساخت و این کار که چندین سال بطول انجامید سید را صاحب آلاف و الوف کرد، و راهی پیش پای او صاف شد که از هر عمل قرطاس و کیمیائی مطمئن تر و بی رنج تر بود. میرزا محمد تنکابنی صاحب قصص العلماء که از شاگردان سید شفتی بوده با همان ساده لوحی که مخصوص اوست در باب ثروت استاد خود چنین مینویسد: «خانه اش مشتمل بود بردور و بیوت بسیار، هفت پسر داشت هریک اندرونی و بیرونی علیحده و مخارج ایشان جدا بود، فرزند اکبرش آقامیرزا زین العابدین در اصطبل خود هفت رأس اسب خوب بسته داشت ،عیال حجةالاسلام قطع نظر از پسران و عیال ایشان ، صدنفر در شمار آمده بود، از خادمان و کنیزان و زنان ، و قری و ضیاع و عقار بی اندازه داشت ، در شهر اصفهان گویاچهارصد کاروانسرا از مال خود داشته ، گویا زیاده از دو هزار باب دکاکین داشته ، و یکی از قرای او در اصفهان کروند بوده که نهصد خروار برنج مقرری آنجا بود، قطع نظر از گندم و جو و حبوبات دیگر، و یک باب آسیا در نجف آباد داشت که مستمراً روزی یک تومان اجاره ٔ او بود، و هکذا او املاکی که در بروجرد داشت مداخل آن تقریباً سالی شش هزارتومان بود و املاکی که در یزد داشت سالی دوهزار تومان بود، و دهاتی که در شیراز داشت ، سالی چند هزارتومان مداخل آنها بود، مجملاً سالی هفده هزار تومان مالیات دیوانی دهات آن جناب در اصفهان بود که به دیوان می رسید» ازاین گذشته هرسال از تمام بلاد ایران حتی هندوستان و قفقازیه و ترکستان ، مبالغی کثیر از جانب شیعیان بعنوان سهم امام بخدمت حجةالاسلام روانه میشد، و او از آنها قسمتی را به مستحقین می بخشید و قسمتی را هم بتصرف خود در می آورد، حجةالاسلام از جهت ثروت غالباً مورد غبطه ٔ اعیان و حکام حتی سلاطین زمان خود بود، و اکثر ایشان به او مقروض بودند و در مواقع ضرورت از او استمداد مالی میکردند، و در عصر او بیشتر ثروت و املاک اصفهان یا در دست او بود یا در دست خاندان صدراصفهانی ، و این حال همان وضعی است که بعد از پنجاه سال بین آقا نجفی و ظل السلطان در همین شهر تجدید شد. به این معنی که جمع آمدن آن همه ثروت در دست یکی از پیشوایان مذهبی و اطاعت عجیب عامه از او بتدریج میزان قدرت دنیائی او را نیز فوق العاده بالا برد، تا آنجا که هیچ حاکمی در اصفهان در مقابل نفاذ امر حجةالاسلام قدرت نداشت ، او به دیدن هیچیک از حکام نمیرفت و حاکم اصفهان هروقت شرفیاب خدمت ایشان میشد دم در سلام میکرد و می ایستاد، و بسا بود که آن جناب ملتفت نمیشد بعد از ساعتی نگاه میکرد و او را اذن جلوس میداد، و برای او تواضعی نمیکرد تنها وقتی که فتحعلیشاه و محمدشاه به اصفهان آمدند به دیدن ایشان رفت ولی با کوکبه و جلالی که گوئی شاهی به دیدن شاهی میرود، و در ملاقات نیز از خود نهایت تبختر و تفرعن نشان داد. «در زمانی که فتحعلیشاه در اصفهان در عمارت هفت دست که در بیرون شهر است منزل داشت دوربین انداخته بصحرا تماشا میکرد دید فیلی را بار کرده می آورند سلطان به ملازمان حضور گفت که فیلی برای ما می آورندپس نگاه کرد دید فیل را از اردو گذرانیدند و بجانب شهر میبرند، سلطان استفسار کرد که فیل از کیست و بارش چیست ؟ بعرض او رسانیدند که این فیل از تجار و ارباب دولت از مسلمانان هند است که برای حجةالاسلام فرستاده اند و بارش تنخواهی است که تجار هند از وجوه برّ و مال امام برای آن جناب فرستاده اند، سلطان را در باطن خوش آیند نشد. چون فیل را نزد سید بردند و حکایت سلطان را نیز به عرض جناب سید رسانیدند، سید بار آنرا که تنخواه بود قبض نمود و فیل را برای سلطان فرستاد ». در موقعی که سید مسجد معروف خود را در محله ٔ بیدآباد اصفهان در مجاورت منازل خویش میساخت فتحعلیشاه بدیدن او و تماشای آن مسجد رفت و از سید خواهش نمود که او را نیز در مخارج آن بنا شریک و سهیم سازد. سید قبول نکرد، شاه گفت گمان نمیکنم که شما را قدرت اتمام چنین بنا باشد، سید گفت :مرا دست در خزانه ٔ خداوند عالم است . زمانی که فتحعلیشاه به اصفهان آمد و سید را بدیدن او بردند سلطان به سید گفت : که از من مطلبی خواهش کنید، سید امتناع نمود، سلطان اصرار کرد آخرالامر سید گفت : که چون اصراردارید مرا استدعا اینکه نقاره خانه را موقوف کنند، سلطان سکوت کرد، پس از برخاستن سید، سلطان به امین الدوله گفت : عجب سیدی است که از من خواهش میکند که نقاره خانه ٔ سلطانی را که علامت پادشاهی است موقوف دارم ، امین الدوله معذرت خواست . در عهد محمدشاه از آنجا که اقتدار سید بیش از پیش فزونی گرفته بود. وقتی که سید در اصفهان به دیدن آن پادشاه رفت ، زیادتر از زمان فتحعلیشاه نخوت و جبروت و خودنمائی ظاهر کرد، به این معنی که بر استری سوار شد و یکی از قارئین خوش آواز قرآن را دستور داد تا پیشاپیش استر آقا آیات مناسب مقام بخواند و به این وضع بسمت عمارت هفت دست در ساحل زاینده رود که مقر شاه بود حرکت نمود و چون بشاه نزدیک شد قاری این آیه را خواند: «کما ارسلنا الی فرعون رسولاً فعصی فرعون الرسول » (قرآن 15/73 و 16) وقتی که سلطان به دیدن او رفت و با نقاره به خانه ٔ او نزدیک شد سید که برای استقبال تا به در سرای خود آمده بود چون در میان صحن حیاط صدای نقاره بگوشش رسید، دستها را به آسمان برداشت و عرض کرد خداوندا ذلت اولاد فاطمه ٔ زهرا را بیش از این مخواه ، سپس بخانه برگشت . بعد از وفات فتحعلیشاه و قبل از آنکه محمدشاه بطهران برسد و بتخت سلطنت جلوس کند چندتن از برادران او به ادعای سلطنت برخاستند، از آنجمله بود علیشاه ظل السلطان که چند روزی نیز در طهران خود را پادشاه خواند و یک عده از رجال دوره ٔ فتحعلیشاه که از هیبت میرزا ابوالقاسم قائم مقام وحشت داشتند علیرغم محمدشاه و صدراعظم او جانب علیشاه را گرفتند مانند اللهیارخان آصف الدوله قاجار و عبداﷲخان امین الدوله پسر حاجی محمد حسینخان صدر اصفهانی . پس از آنکه اساس سلطنت محمد شاه قوام گرفت و ظل السلطان دردعوی خود مغلوب شد، عبداﷲخان امین الدوله از ترس در اصفهان بخانه ٔ حجةالاسلام شفتی پناه برد و در آنجا بست نشست ، و چنین شهرت داد که دیگر در امور مملکت مداخله نخواهد کرد، اما این ادعا حقیقت نداشت و امین الدوله به پشت گرمی سید شفتی و شفاعتی که سید از او کرده بود دائماً مشغول توطئه و زمینه سازی بود، و خبر این دسیسه های او در طهران به قائم مقام میرسید. عاقبت قائم مقام از قول شاه نامه ٔ ذیل را در جواب وساطت حجةالاسلام به او نوشت و آن چنانکه ملاحظه میشود در حقیقت تهدیدی بحجةالاسلام نیز هست : «مسطورات آن جناب بنظر اصابت اثر رسید، و چون به اصول مکاتبات بقاعده ٔ مشهوره بدلی از حصول ملاقات میتواند شد خاطر مهر مظاهر را که در هوای شوق دیدار بود زایدالوصف مسرور و مبتهج ساخت .سابقاً در باب مقرب الخاقان امین الدوله اظهاری کرده بودند و بروفق خواهش آن جناب مقرر شد که اگر مصلحت خود را در تقلد اشغال دنیوی میداند به آستانه ٔ قدس شتابد و اگر به اقتضای سن و التزام تشرع راغب اعمال اخروی است بعتبات عالیات عرش درجات عازم شود، و در هرحال بعد از فضل خدا بواسطه ٔ آن جناب در کنف رأفت و توجه ما باشد، لیکن بعد از آن طور توسط آن جناب و اینگونه تفقد ما، چندی گذشت که به هیچیک از این دو کاراقدام نکرد و در میان دنیا و آخرت معطل بود، و بتواتر و شیاع رسید که در این ظرف مدت بیکار نبوده و بی سبب تعطیل جایز نداشته . بر آن جناب مستطاب بهتر معلوم است که تا حال چه مبلغ مال مردم در اصفهان تلف شده و چقدر دماء و نفوس در خارج و داخل آن ولایت بر باد فنا رفته . اگر سخن مردم در حق او صدق است واجب است که از آن ولایت اعراض کند و اگر مبنی بر اغراض است چه لازم است که در میان دارالخلافه و فارس بنشیند و عرض سهام تهمت گردد. بالجمله باز آنچه در باب مصلحت مملکت و آسودگی او بخاطر میرسد همین است که یا بخدمت ما درطهران یا بطاعت خدا در عتبات بپردازد و تا زود است به یکی از این دو کار اقدام کند، و در هر صورت آن جناب مأذون است که بوکالت نواب همایون مشارالیه را اطمینان دهد، اما هرگاه از این مصلحت دید ما که محض خیرخواهی خلق و رأفت درباره ٔ اوست تخلف کند از آن جناب خواهش داریم که او را در جوار خود راه ندهد و من بعدهرگونه خواهشی که باشد اظهار کند که معتقدانه در مقام انجام برآئیم .» امین الدوله بازهم بقدرت حجةالاسلام شفتی به این تهدید اعتنائی نکرد و چنان به قدرت او مینازید که ظاهراً به عنوان خود ولی باطناً به اشاره ٔسید شفتی در کار حکامی که به اصفهان می آمدند اخلال میکرد. پس از قتل قائم مقام ، محمدشاه بار دیگر به امین الدوله تکلیف کرد که یا به طهران بیاید یا عازم عتبات شود، و برای ابلاغ این تکلیف در شوال 1251 هَ . ق . یکی از پیشخدمتان خاصه ٔ خود را به اصفهان فرستاد. امین الدوله قریب به شش ماه مأمور مخصوص محمدشاه را سردواند، تا آنکه به دستیاری مسترمکنیل وزیرمختار انگلیس از محمدشاه تأمین جانی گرفت و عازم عتبات شد و در آنجا بود تا در شعبان 1263 هَ . ق . در کربلا به سن هفتاد وفات کرد.
بعد از قلع ریشه ٔ فساد عبداﷲخان امین الدوله از اصفهان ، محمدشاه حکومت آن شهر را به عهده ٔ خسروخان گرجی واگذاشت و خسروخان اتفاقاً از میان حکام کسی بود که بشفاعت علما اعتنائی نمیکرد، به همین جهت سید شفتی و علمای دیگر مردم شهر را بشورش برضد او واداشتند،و او ناچار معزول و دیگری که بسیار بی کفایت و نالایق بود بجای او روانه ٔ اصفهان گردید. بی کفایتی حاکم جدید اوباش شهر و لوطیان آنجا را که بقدرت علما مستظهربودند بحرکات زشت و اخذ اموال و هتک نوامیس مردم واداشت ، و کار شرارت ایشان بدانجا کشید که شاه و حاجی میرزا آقاسی در سال 1255 با عده ای قشون ، ظاهراً بقصدتنبیه اشرار اصفهان ، و باطناً برای ترساندن حجةالاسلام عازم آنجا گردیدند و اگر چه عده ٔ کثیری از سرکشان و متعدیان و سران ایشان را کشتند یا تبعید کردند، لیکن به هیبت سید صدمه ای چندان نرسید فقط قدرت حکمران جدید یعنی منوچهرخان معتمدالدوله ٔ گرجی نظم اصفهان را اعاده داد و حجةالاسلام که در این تاریخ بسیار مسن ومریض شده بود دیگر از خود عملی نشان نداد، در صورتی که سابقاً در قدرت نمائی نسبت بحکام وقت و صدور حکم تکفیر علمای دیگر به استنباط شخصی یا بشهادت دیگران پروائی نداشت ، چنانکه در ایام قدرت خویش سه تن از علمای مشهور را تکفیر نمود، که تفصیل آن در قصص العلماءمذکور است . هرکس مایل است به آن کتاب رجوع نماید.
مجلس درس حجةالاسلام و شاگردان و تألیفات او:
حجةالاسلام مردی عالم و فاضل و در فنون مختلفه ٔ ادب و اصول و فروع مسلط و مبرز بوده . بهمان اندازه که او بجمع مال علاقمند بود به تحصیل کتب نفیس و نادر نیز عشق و علاقه میورزید، و در خرید و جمع کتب از هیچگونه خرجی خودداری نداشت ، و کتابخانه ٔ او در آن عصر در داشتن نسخه های عزیز و قیمتی بی نظیر بشمار میرفت . وخود او مدعی بود که هیچ کتابی نیست که او از آن نسخه ای نداشته باشد. ارزش کتابخانه ٔ او تا آن اندازه بود که پس از وفات او حاج سید اسداﷲ یکی از پسرانش فقط بتملک همانها قناعت ورزیده و بقیه ٔ اموال حجةالاسلام را برای ورثه ٔ دیگر گذاشت . در بدو ورود به اصفهان سید در مدرسه ٔ چهارباغ حجره گرفت و در آنجا به تدریس مشغول شد ولی گویا بعلت حسادتی که مدرس قدیم مدرسه نسبت به او بهم رسانید، او را از آنجا اخراج نمود، تا آنکه سید بتدریج شهرت و مکنتی بهم رسانید و لقب حجةالاسلام یافت و در منزل آقا محمد بیدآبادی مستقر شد و مستقلاً بتدریس پرداخت و ازاطراف و اکناف بلاد شیعه طلاب بمحضر درس او شتافتند، و از افاضات و مبرات او متنعم شدند، مخصوصاً چون سیدمتمکن و بذال بود حوزه ٔ درس او رونقی دیگر داشت و پیوسته اردوئی از طلاب و ریزه خواران گرد او مجتمع بودند. و از میان ایشان عده ای از مشاهیر علمای امامیه و فقهای عصر برخاستند، معروفترین شاگردان حجةالاسلام شفتی بقرار ذیلند: آقای محمد مهدی کرباسی پسر بزرگتر حاجی محمد ابراهیم کرباسی و حاج محمد ابراهیم قزوینی وحاج محمد جعفر آباده ای (متوفی 1280) و سید محمد قزوینی (1235-1286) و سید محمد باقر عراقی و میرزا محمدتنکابنی صاحب قصص العلماء (1235 -1302) و میرزا محمد باقر خوانساری اصفهانی مؤلف روضات الجنات (1226 -1313) و حاج سید ابراهیم شریعتمدار سبزواری و ملاعلی اکبر خوانساری و ملامحمد جعفر فشارکی اصفهانی و سید محمد شفیع جاپلقی و ملامحمد کاظم هزارجریبی و حاج محمد رفیع گیلانی و جز ایشان . صاحب قصص العلماء در باب مجلس درس و طرز تدریس استاد خود چنین مینویسد: «اما تدریس حجةالاسلام در نهایت دقت و متانت بود و نهایت تفصیل اقوال فقها را می داد و در فهم عبارات ایشان وجوه و احتمالات بسیار ذکر میکرد. و جمعیت زیاد در درس او حاضر میشد، لیکن کم درس میفرمود، هفته ای دو روز یا سه روز یا کمتر، بعضی از ایام هفته هیچ درس نمیگفت ، ودر بعضی از اوقات در میان درس ارباب مرافعه میان مجلس میریختند و درس بهم میخورد و آخوند ملامحمد نظرآبادی ساکن قزوین که مجاز از شهید ثالت و حاجی ملاصالح بود و فاضل و جامع، و این فقیر بعضی از شرح لمعه را نزد او قرائت مینمود و شرحی بر مختصر نافع نوشته ، میگفت : که من طهارت و صلاة شرح کبیر را در مجلس درس حجةالاسلام نوشته ام ، یعنی زمانی که در میان درس جمعیت مترافعین میشد و ما معطل میشدیم من طهارت و صلاة شرح کبیررا در مجلس همراه داشتم و مینوشتم .» اما مصنفات حجةالاسلام بیشتر کتب فقهی و اصول و آیات و احکام و یک عده نیز در رجال و نحو و ادب است و از تمام آنها مشهورتر کتاب مطالع الانوار است که آنرا در شرح کتاب شرایعنوشته .
وفات سید و محل قبر و اولاد او:
وفات سید شفتی در عصر روز یکشنبه دوم ربیع الثانی از سال 1260 هَ . ق . به مرض استسقا وحبس البول در اصفهان اتفاق افتاد، و او را در قبه ای که در مدرسه و مسجد بیدآباد خود ساخته بود بخاک سپردند، و در عزای او چند روز بازارهای اصفهان بسته بود، و در جمیع بلاد شیعه مراسم تعزیت او را برپا نمودندو تا قریب به یک سال این مراسم در آن نواحی ادامه داشت . اما مسجد سید در بیدآباد که وی در حدود 1245 بساختن آن شروع کرد مهمترین مسجدی است که بعد از صفویه در این شهر بنا شده و سید بیدآباد وشهیش را که جزو ماربین و باغات حومه ٔ شهر میشمردند جزو شهر آورده و محله ٔ بزرگی تشکیل کرد و بر دایره ٔ شهر افزود، مساحت مسجد هشت جریب و کسری و سمت شمالی آن دو در ببازار مجاور دارد، یک در بدهلیز بقعه ٔ مرحوم سید باز میشودو داخل بقعه صندوق قبر است ، و ضریحی پولادی در 1320 که مرحوم حاج سیدمحمد باقر ثانی ولد مرحوم حاج سید اسداﷲ از نجف آمد برای مرقد جد خود مرتب نمود... در دوم بسمت شمالی ، طرفین در و دالان در ایوانی است ، نمازگاه عمومی و جنبش حوضخانه و طهارت خانه ، دو سمت مغرب و مشرق شبستانهاست برای نماز، و فوقانی آنها حجرات طلاب و مهتابیها و جلو شبستانها طاقنماهای کوچک مشبک و درها بکوچه های گرد خود دارد و سمت جنوب گنبد و ایوان و چهل ستون عالی و کاشی کاری و بالای ایوان ساعت بزرگی نصب شده و در دالان گوشه ٔ شمال و مشرق ارسی بلندی است . قبر مرحوم آقا میرزا مهدی پسر مرحوم سید از علماء و قبر میرزا ابوالفضل نواده ٔ آن مرحوم و قبر میرزا زین العابدین و حاج سیدمحمد علی و آقا سید مؤمن اولاد سید بزرگ آنجاست . مشهورترین پسران حجةالاسلام ، حاج سید اسداﷲ است که از شاگردان صاحب جواهر الکلام بوده و تألیفات چند نیز از او باقی است و در ماه رجب 1290 هنگامی که بعتبات میرفت در کرند کرمانشاه وفات یافت ، و جنازه اش را بدوش تابنجف بردند و در آنجا به خاک سپردند دیگر حاج سید محمد علی است که نیز نزد صاحب جواهر تلمذ کرده بوده وبه سن پنجاه و پنج در سال 1282 هَ . ق . دار فانی راوداع کرده و پسر حاج سید محمدعلی به نام سیدمحمد مهدی متولد سال 1278 مؤلف رساله ٔ کوچکی است در شرح حال علمای شیعه از حدود سال 1000 هَ . ق . تا سال 1303 بنام «غرقاب » و این عنوان یعنی غرقاب را مؤلف چون بحروف جمل با سال 1303 برابر است برای اسم کتاب خود اختیار کرده . ولی آن رساله که نگارنده دیده ام ذیل مختصری دارد تا تاریخ قتل ناصرالدین شاه که معلوم نیست از خود مؤلف اصلی است یا از دیگری . تاریخ وفات مؤلف رساله ٔ غرقاب بدست نیامد. (از مجله ٔ یادگار شماره ٔ10 سال پنجم صص 28-43).
ترجمه مقاله