ترجمه مقاله

حدب

لغت‌نامه دهخدا

حدب . [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) گوزی پشت . (منتهی الارب ). گوژی . کوزی . فرورفتن سینه با برآمدن پشت . برآمدن پشت با فرورفتن سینه و شکم . کوژی . برآمدن پشت و فروشدن سینه . گوژپشت گردیدن . کوزپشتی . مقابل قعس . || گیاه بهمی که ریخته متراکم گردد. || سختی سرما. || حدب الامور؛ کارهای دشوار. || زمین بلند سنگ و گل آمیخته . (منتهی الارب ). کقوله تعالی : من کل حدب ینسلون . (قرآن 96/21). ج ، حِداب . (منتهی الارب ). بالا. (ترجمان عادل منسوب به جرجانی ). || پشته ٔ ریگ . || تراکب آب در روانی . || نشان در پوست . (منتهی الارب ). نشان چیزی که بر پوست ظاهر شود. || گیاهی یا گیاه نصی . (منتهی الارب ). || عیبی است که در اسب حاصل شود درپشت او مانند کوژی در انسان . (صبح الاعشی ج 2 ص 27).
ترجمه مقاله