ترجمه مقاله

حدیقة

لغت‌نامه دهخدا

حدیقة. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) بستان . (دهار). بوستان . باغ . باغ که گرداگرد او دیوار باشد یا پیرامون او محاط باشد به چوب و خار. (غیاث ). بوستان بادیوار. مرغزار خرما بادرخت . (منتهی الارب ). بستان دیوارکشیده . (ترجمان عادل بن علی ). بستان دیواردرکشیده . زمین با درختان میوه . باغ که درخت خرما و غیر آن داشته باشد و گرداگرد آن دیوار باشد. بستان خرما و درختان باغ . هر حصار یا دیوار از بستان و جز آن . || قطعه ای از نخلستان هرچند محاط نباشد.خرماستان . (ربنجنی ). نخلستان . باغ پردرخت . مرغزار بادرخت . ج ، حدائق : و نام او [ دختر نعمان ]حدیقه و بپارسی بستان باشد. (ترجمه ٔ بلعمی طبری ).
مردمان زیر این حدیقه ٔ سبز
یا سخن گشته یا در این سخنند.

مجیر بیلقانی .


نظم و نثرش چون حدیقه ای که آب سحاب غبار از روی ازهار او فروشسته باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247). تا مر این روضه ٔ رضا و حدیقه ٔ علیا چون بهشت بهشت باب اتفاق افتاد. (گلستان ).
ای سرو حدیقه ٔ معانی
جانی و لطیفه ٔ جهانی .

سعدی .


خطاب حاکم عادل مثال باران است
چه بر حدیقه ٔ سلطان چه بر کنیسه ٔ عام .

سعدی .


ترجمه مقاله