ترجمه مقاله

حذافیر

لغت‌نامه دهخدا

حذافیر. [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حُذفور و حِذفار. مردمان آماده ٔ جنگ . (منتهی الارب ). || سرها. کناره های چیزی . کنارهای چیزی . نواحی . جمله . تمامی . گرفتن بحذافیر چیزی را؛ بالتمام یا به جوانب یا به اعالی آن .
- بحذافیره ، بحذافیرها ؛ بجمله . بالتمام . بأسره . بجوانب . (منتهی الارب ). بتمامی : و در خبر آمده است : من اصبح آمناً فی سربه معافی فی بدنه و عنده قوة یومه فکأنما حاز الدنیا بحذافیرها. (تاریخ بیهقی ص 357). پادشاه باید که کریم بود، چنانکه دنیا بحذافیرها در چشم او نیفتد. (حدائق الانوار امام فخر رازی ).
ترجمه مقاله