ترجمه مقاله

حرة

لغت‌نامه دهخدا

حرة. [ ح َرْ رَ ] (اِخ ) رزمگاه حُنَین . || موضعی به تبوک . || جائی به تقدة. || جائی میان مدینة و عقیق . || جائی قبلی مدینة. || جائی به بلادقیس . || جائی به دهناء. || جائی به عالیه ٔ حجاز. || جائی نزدیک فید. || جائی به کوههای طی . || جائی به زمین بارق . || جائی به نجد، نزدیک ضریة. || جائی بنومرة را. || جائی نزدیک خیبر. و آنرا حرةالنار نیز نامند. || جائی به ظاهر مدینة زیر راقم ، و وقعةالحرة بروزگار یزید بدانجا بود. || جائی به بُرَیْک در راه یمن . || حره ٔ غَلاس ، حره ٔ لبن ، حره ٔ لفلف ، حره ٔ شوران ، حرةالحمارة، حره ٔ حقل ، حره ٔ میطان ، حره ٔمعشر، حره ٔ لیلی ، حره ٔ عباد، حره ٔ رجلاء، حره ٔ قماط؛نام مواضعی است به مدینه ٔ منورة. (معجم البلدان ).
ترجمه مقاله