ترجمه مقاله

حرث

لغت‌نامه دهخدا

حرث . [ ح َ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان عادل ). کاشتن . کشت . زرع . کشاورزی . دهقنت . زراعت کردن . کشت و زرع کردن . بصلاح آوردن زمین . حراثة. حراثت . حرث ارض ؛ شیار کردن زمین رابرای کشت . (منتهی الارب ). شدیار. شکافتن زمین برای زراعت . || حرث دابه ؛ لاغر کردن ستور از بسیار راندن . (منتهی الارب ). لاغر کردن ستور از بسیاری راندن . سوار شدن بر پشت ستور و راندن چنانکه لاغر شود. لاغر کردن ستور از راندن بسیار. (زوزنی ). لاغر گردانیدن . (دهار). لاغر کردن ستور از بسیار راندن . (تاج المصادر بیهقی ). || جمع کردن مال . (تاج المصادر). کسب کردن . کسب کردن و ورزیدن و اندوختن مال و جمعکردن . (منتهی الارب ). || شورانیدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). سوزانیدن آتش . (منتهی الارب ). افروختن آتش . (غیاث ). || درس کردن قرآن . (تاج المصادر بیهقی ). قرآن خواندن . (غیاث ) (زوزنی ). || دانشمند شدن . || چهار زن کردن . جمع کردن میان چهار زن . (منتهی الارب ). || بسیار آرمیدن با زنی . مبالغه در گائیدن . (منتهی الارب ). || جستجو کردن چیزی . کاویدن . ج ، حروث .
ترجمه مقاله