ترجمه مقاله

حرج

لغت‌نامه دهخدا

حرج . [ ح ِ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). بزه . || رسنها که برای صید درندگان نصب کنند. (منتهی الارب ). || جامه ها که بر طناب اندازند خشک شدن را. ج ، حِراج . || گوش ماهی که برای دفع چشم زخم به گلو آویزند. || قلاده ٔ سگ . ج ، حِراج . || آنچه به سگ شکاری دهند از صید. بهره ٔ سگ صید از گوشت شکاری . || رزه که جامه بر آن افکنند تا خشک شود.
ترجمه مقاله