ترجمه مقاله

حرز

لغت‌نامه دهخدا

حرز. [ ح َ رَ ] (ع اِ) آنچه بدان گردن بندند. || جوز تراشیده ٔ هموارکه کودکان بدان جوز بازند. || چیزی که براو گرو بندند و آنرا خطر نیز گویند. || هر چیز نگاهداشته شده و بازداشته ٔ از غیر. ج ، احراز.
ترجمه مقاله