ترجمه مقاله

حرض

لغت‌نامه دهخدا

حرض . [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) گداختگی جسم . || فساد مذهب . تباهی رای و عقل . || (ص ) مرد بیمار برجای مانده ٔ گداخته جسم . || مرد عاجز درمانده ٔ مشرف بر مرگ . || مرد بی خیر یا آنکه از او امید خیر و بیم نباشد. واحد و جمع و مؤنث و مذکر در آن مساوی باشد. و گاه جمع آن بر اَحْراض و حُرضان و حَرَضة آید. || آنکه از عشق و اندوه گداخته باشد. || آنکه سلاح نتواند گرفت و حرب نتواند کرد. || مرد برجامانده و زمین گیر که برخاستن نتواند. || بلایه از مردم و سخن . (منتهی الارب ). || لاغر و نحیف از بیماری . و منه قوله تعالی : حتی تکون حرضاً. (قرآن 85/12). || ناقةحرض ؛ ناقه ٔ لاغر و نزار. || (اِ) کنار. || کرانه ٔ جامه . طره ٔ جامه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله