ترجمه مقاله

حروفیان

لغت‌نامه دهخدا

حروفیان . [ ح ُ ] (اِخ ) حروفیه . دارندگان مذهبی که پایه ٔ آن برافکار خرافی علم الحروف نهاده شده است . تاریخ اعتقادبه خاصیت داشتن حروف در اسلام بسیار کهن است . ابن ندیم در الفهرست (ص 429) معزمین یعنی دعانویسان را دو گروه دانسته ، یکی را صاحب طریقه ٔ محموده و روش پسندیده نام نهاده ، دوم را مذموم و ناپسندیده ، گوید: نخستین کسی که در اسلام به این علم پرداخت ابونصر احمدبن هلال بکیل است ، و بعد از وی هلال بن وصیف ، صاحب «الروح المتلاشیة» و «المفاخر فی الاعمال » و «تفسیر ما قاله الشیاطین لسلیمان » و بعد از وی ابن الامام است که همزمان المعتز خلیفه ٔ عباسی (251-255 هَ . ق .) بود. ابن خلدون (732-806 هَ . ق .) در بند 22 از فصل ششم از کتاب اول مقدمه ای که بر تاریخ نگاشته ، زیر عنوان «علم السحر و الطلسمات » مطالبی آورده که برای شناسائی مذهب حروفیه نیز مفید است ، و سپس در بند 23 همان فصل زیر عنوان «علم اسرارالحروف » بتفصیل این مذهب باستانی را معرفی کرده است . وی میگوید: این علم سیمیا نام دارد،و از وقتی که غُلاة متصوفه در اسلام یافت شدند، و به خیال راه یافتن به ماورای حواس افتادند، و قائل به درجات نزولی و صعودی وجود شدند، و ارواح افلاک را مظاهر آسمانی خدا دانستند، این علم یافت شد، زیرا که اسماء خدا که بوجودآورندگان جهانند مرکب از حروف هستند،پس حروف در حقیقت تشکیل دهنده ٔ همه ٔ عوالم ، و روح عالم هستند و بنابراین میتوان بوسیله ٔ آن حروف و اسماءحسنی در عالم طبیعت تأثیر نمود. سپس درباره ٔ چگونگی تأثیر حروف و سبب آن اختلاف کرده ، دسته ای گویند علت این تأثیر همان مزاج حروف است . اینان برای حروف مانند عناصر اربعه ، چهار قسم مزاج قائلند، هفت حرف آتشین مزاج که عبارت است از: «ا، ه ، ط، م ، ف ، س ، ذ» و هفت حرف هوائی «ب ، و، ی ، ن ، ض ، ت ، ظ» و هفت حرف خاکی «د، ح ، ل ، ع ، خ ، ش » و هفت حرف آبی مزاج «ج ، ث ، ز، ص ، ع ، ق ، ک ». بوسیله ٔ حروف آتشین بیماریهای سرد دفع و حرارت را تقویت کنند مانند تأثیرات مریخ . و بوسیله ٔ حرفهای آبی اعمال ضد آن انجام دهند. و دسته ٔ دیگر علت تأثیر حروف را در عددی که در آن حرف پنهان است میدانند. اینان گویند هر حرفی نماینده ٔ عددی است (ا، ب ، ج ، د = 1، 2، 3، 4). موضوع علم کیمیا نزد ایشان تأثیر جسم در جسم است ، و موضوع علم سیمیا تأثیر روح در جسم میباشد. و تناسب میان حرف و عدد در نزد اینها، و تناسب میان حرفها و مزاجهای چهارگانه ، نزد دسته ٔاول ، امری علمی و منطقی نیست ، بلکه یک مسئله ٔ کشفی و ذوقی میباشد. و نیز ابن خلدون گوید: فرق اهل طلسم و اهل اسماء، آن است که اهل طلسم و سحر به برخی ریاضت های جسمانی احتیاج دارند اما اهل اسماء ریاضتشان ریاضت اکبر است و تصرفات ایشان کرامت خدائی میباشد، و تحت قانون درنیاید، لیکن گاهی اینان نیز قانونهائی برای ارتباط میان کلمات و ستارگان وضع کرده ، همان تقسیمات کاهنان و نجومیان را در حروف و کلمات آرند و برخی به این نیز اکتفا نکرده مانند مسلحه ٔ مجریطی ، و احمد بونی ، آیات قرآن را نیز دسته بندی کرده و هر دسته ای را با یکی از ستارگان ، و هر ستاره را با قطعه ای از عالم طبیعت مربوط دانند. و نیز در اینجا ابن خلدون استخراج جواب از حروف سؤال را یکی از انواع علم سیمیا (علم الحروف ) شمرده و به ذکر مباحث این علوم پرداخته است . باید اضافه کرد که گفتار ابن خلدون راجع به حروفیان قرن هفتم و هشتم میباشد، و پس از وی تا قرن نهم که مذهب موضوع بحث ما در آن تأسیس شده است ، اندکی تغییر رخ داده یعنی از جنبه ٔ علمی بقول ابن خلدون «طلسمی و سحری » این افکار کاسته شده است . (فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 1 صص 80-82). در پایان سده ٔ هشتم وروزگار تیمور مردی بنام شیخ رجب برسی و دیگری بنام محمود مطرود پسیخانی می بینیم که خود و شاگردان ایشان افکار صوفیانه و فلسفه ٔ اشراق سهروردی را با پندارهائی درباره ٔ سحر و طلسم درآمیخته برای دعا و ذکر و بر زبان راندن واژه ها و حروف و شماره ها نیروئی می پنداشته اند. فضل اﷲ به حروفی شهرت یافت و پیروانش حروفیان و حروفیه خوانده شدند.
فضل اﷲ استرابادی با بیان معنی های شگفت انگیز برای آیه های قرآن و سخنان پیغمبر اسلام دین نوی پدید آورد. و بنیاد تفسیرهای خود را بر اصالت حروف نهاد . وی میگفت هرکه میخواهد راه به معنی درست کتابهای آسمانی و سخنان پیغمبران پیشین ببرد، باید با معنی و خواص و راز حروف آشنا شود. و او خود نیز معنی های شگفتی که برای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام بیان میکرد از همین راه بدست آورده بود .
دکتر کیا گوید: فضل در جاودان نامه که بزرگترین کتاب اوست به تفسیر قرآن باآوردن سخنانی از پیغمبر اسلام و گاهی از انجیل پرداخته و بیشتر خود را «و من عنده علم الکتاب » خوانده ، ولی در همین کتاب و کتابهای دیگر وی و در نوشته های پیروانش این نام ها و لقب ها وصفت ها نیز برای او دیده میشود: «مسیح » و «مهدی » و «قائم آل محمد (ص )» و «خاتم اولیا» یا «ختم اولیا» و «خاتم ثانی » یا «ختم ثانی »و «مظهر الوهیت » و «صاحب ولایت » و «شهید» یا «شهید محمد» و «صاحب بیان » و «صاحب تأویل » یا «صاحب علم تأویل » (تأویل قرآن و حدیث ) و «مظهر کلام قدیم » و کسی که راه به سرایر کتاب آسمانی یافته و به سرّ «اوحی الی عبده ما اوحی » (قرآن 10/53) رسیده ، و روح او بر ملأ اعلی و آسمانها گذر کرده ، و از پیش خدا و بهشت آمده ، و به مقامی رسیده که شیطان را در آن راه نیست ، و کسی که به عالم ارواح و ذات و صفات ملکوت رسیده و مشاهده ٔ ماکان و مایکون کرده و راه به علم خدائی برده و علم خدائی نزد اوست ، و کسی که گروه ناجی را ازمیان مسلمانان میشناسد و«حضرت رسالت » و «صورت اصل خدائی » و «ذبح عظیم » و «شهید اعلا» و پیروانش بیشتر او را خدا و حق (یا بنامهای دیگر خدا یا صفت های خدائی ) میخوانند. و در نثر بیشتر از او بنام «صایل » یا «حضرت صایل » و «حضرت بزرگواری » یاد میکنند. و صفت او در نوشته های ایشان «عز فضله » یا «جل عزه » یا «جل عزه و عز فضله » است . فضل گواه حقانیت دعویهای خود را بیان معنی های تازه ای میداند که برای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام و گاهی انجیل آورده که بنظر او معنی راستین آنهاست و کسی جز وی بدان راه نیافته است و از همین رو خود را «و من عنده علم الکتاب » میخواند. فضل کتاب آسمانی که وحی باشد و جبرئیل یا فرشته ٔ دیگری از آسمان آورده باشد ندارد، زیرا او میپذیرد و میگوید که نبوت به پیغمبر اسلام پایان یافته و پس از وی باب وحی مسدود است ، و آخرین کتاب آسمانی قرآن است ، ولی از این سخنان فضل نباید گمان کرد که پیروان او گروهی از مسلمانانند، زیرا اندیشه ها و سخنان و تفسیرهای او با مسلمانی و آنچه مسلمانان از قرآن و سخنان پیغمبر خود فهمیده اند فرق دارد، ودعویهای او چنانکه گذشت به اندازه ای بزرگ است که پیش پیروان خود و بگفته ٔ خود برتر از هر پیغمبری است وآنچه برای هیچ پیغمبری به وحی و الهام روشن نشده برای او آشکار است و آنچه هیچ پیغمبری نگفته او میگوید. از این رو با آنکه بنیاد را بر مسلمانی نهاده بایداو را پدیدآورنده ٔ دین نوی دانست و خود او این معنی را در نامه ای که از شروان در پایان زندگانی به یکی از یاران خویش نوشته و در ذیل آورده خواهد شد آشکاراکرده است . (واژه نامه ٔ گرگانی صص 9-11).
اهمیت مذهب حروفی : نوشته های فضل و پیروانش نشان میدهد که وی با اندیشه های صوفیان و اسماعیلیان و زبانهای عربی و ترکی آشنائی داشته و برخی از نوشته های عیسوی و شاید تورات را دیده است . وی مخالفین خود را قشری و خود را واقعبین و طرفداران خویش را آزادگان شمرده است . براون گوید: این مذهب از آن جهت قابل توجه و شایسته ٔ مطالعه است که نه تنها مبادی و تعالیم عجیبه و ادبیاتی وسیع ایجاد کرد و مخصوصاً اشعار بسیار به فارسی و ترکی بجای گذاشت ، بلکه از لحاظ حوادثی عظیم که به وجود آورد دارای اهمیت تاریخی میباشد. عقوبت ها و شدائد بسیار از یک طرف ، و قتل و کشتارهای زیاد از طرف دیگر، همه بواسطه ٔ بروز این عقیده واقع شد. گرچه پیروان آن ظاهراً در ایران دوامی نیاوردند، لکن از خاک ایران تجاوز کرده در کشور ترکیه محیط مساعدی برای ترقی و تکامل خود پیدا کردند، و در لباس طائفه ٔ دراویش بکتاشی نشو و نما یافتند. و این سلسله مهمترین نماینده ٔ آن عقاید میباشد. مورخین ایرانی ،راجع به این جماعت و مؤسس آن بکلی خاموش مانده اند.تنها اشاره ای که در این باب در تواریخ فارسی ملاحظه میشود در مجمل فصیحی خوافی در ذیل حوادث سال 829 هَ . ق ./ 1426 م . است ، و مفصل تر از آن در حبیب السیر آمده است که در ذیل وقایع سال بعد در روز 23 رجب 829 هَ . ق ./ 4 مارس 1426 م . داستان سؤقصد احمد لر حروفی را به شاهرخ ذکر کرده است . تا آنجا که بایسنقر جمعی را دستگیر کرده بکشت و اجساد آنها را بسوزانید و از آنجمله یکی خواجه عضدالدین نوه ٔ فضل اﷲ استرآبادی حروفی بوده است . و نیز سید قاسم الانوار شاعر صوفی معروف نیز مورد سؤظن واقع شده و بحکم بایسنقر از هرات تبعید گردید. دیگر از موارد معدودی که در این باب مطلبی دارد کتاب انباء ابن حجراست که بعداً یاد خواهد شد. تعالیم فضل اﷲ ابتدا در کتابی بسیار عجیب که قسمتی به عربی و قسمتی به فارسی و بعضی دیگر به یکی از لهجه های محلی ایران است نوشته شده ، و آن موسوم است به «جاویدان کبیر» که نسخ متعدد خطی آن در کتابخانه های ایاصوفیه ، اسلامبول و موزه ٔبریطانیا شماره ٔ 5957 .Or و لیدن و کمبریج و نزد من [ براون ] موجود است . اولین شرح و بیان راجع به آن کتاب بزبانهای اروپائی یادداشتهای مختصری است راجع به نسخه ٔ موجود در لیدن (فهرست کتابخانه ٔ لیدن ج 4 ص 298)، و سپس شرح مفصلتری از آن کتاب را کلمان هوارت نوشته که بر اساس نسخه ٔ موجود در اسلامبول میباشد و ظاهراً اسم حقیقی آنرا ننگاشته و آنرا «مسائلی درباره ٔ قرآن » نامیده است . مسیو هوارت بیشتر توجه به زبان و لغت آن کتاب خطی داشته و از معانی و مطالب آن بحثی ننموده است ، زیرا در آن تاریخ هنوز معلوم نبود که «جاویدان کبیر» کتاب بزرگ طایفه ٔ حروفیه تألیف فضل اﷲ استرابادی میباشد. من خود نیز یادداشت مفصلی در باب نسخه ٔ موجود در کمبریج که قبلاً در اسلامبول خریداری شده بود، در فهرست نسخ فارسی دانشگاه کمبریج در 1896 م . نوشته ام . یکی از خصائص جالب توجه این نسخه آن است که محتوی بر ضمیمه ای میباشد که در آن حوادثی را به یکی از لهجه های فارسی نگاشته و آن را تا حدی با مرکب سرخ ترجمه کرده اند، و شامل یک سلسله از خوابها و رؤیاهائی میباشد که فضل اﷲ دیده است . بسیاری از این خوابها را با تاریخ ذکر کرده که قدیم ترین آن به سال 765 هَ . ق ./ 1363 م . واقع شده ، زمانی که تعبیر رؤیا و شرح مکاشفات ، محل اعتقاد بوده است ، و آخرین آن به سال 796 هَ . ق ./ 1393 م . است ، از این روی شامل یک دوره ٔ سی ساله میباشد و در ضمن آن به بسیاری از اماکن و اشخاص اشاره کرده است که بعداً یاد خواهد شد. فهم این رؤیاها با وجود کمک فرهنگ و لغتنامه که بسیاری از کلمات وارد در لهجه ٔ متن کتاب را شرح میدهد باز متعسر و مشکل است و ظاهراً بیشتر آنها صورت یادداشت دارد، و برای آن است که آن خواب را به خاطر نویسنده بیاورد، و گویا آن ها جزو کتاب جاویدان کبیر نمیباشد و شاید در غالب نسخ آن کتاب نیز وجود نداشته باشند. (از سعدی تا جامی صص 393-398).
فضل اﷲ کیست ؟
1- ابن حجر عسقلانی متوفی به سال 852 هَ . ق . / 1428 م . در «الانباء» مینویسد: «فضل اﷲ پسر ابومحمد تبریزی یکی از مبتدعین است که طریقه ٔ ریاضت نفسانی پیش گرفت ، و در اثر تعالیم ضلال وی فرقه ای ایجاد شد که به حروفیه مشهور است . او معتقد است که حروف الفبا ممسوخات انسانی میباشد، و از اینگونه خرافات و اوهام بسیار بهم بافته است . وی امیر تیمور لنگ را دعوت به دین و عقیدت خود نمود لیکن امیر نپذیرفته امر به قتل او داد، پسرش میرانشاه که فضل اﷲ به نزد وی پناه برده بود از این امر آگاه شد و بدست خود سر او را قطع کرد. چون تیمور از این خبر آگاه شد سر و جسد او را طلب کرد و امر فرمود بسوزانند. این واقعه در سال 804 هَ . ق . اتفاق افتاد» .
2- شمس الدین محمدبن عبدالرحمان سخاوی (متوفی 902 هَ . ق .) در کتاب الضوء اللامع لاهل القرن التاسع دو مرتبه او را یاد کرده ، اول بشماره ٔ 583 که در آنجا او را تبریزی خوانده ، دوم بشماره ٔ 586 که در آن او را استرآبادی شمرده است ، و در هریک از آن دو جا اتحاد او را با دیگری احتمال داده است . وی مینویسد: «فضل اﷲ ابوالفضل استرابادی عجمی و نام او عبدالرحمان است ولی به سید فضل اﷲ حلال خور شهرت داشت ، به این معنی که حلال میخورد. او به اندازه ای پارسا و پرهیزگار بود که درباره ٔ وی آورده اند که در همه ٔ زندگانی خویش از خوراک کسی نچشید و از کسی چیزی نپذیرفت و طاقیه های عجمی میدوخت و از بهای آن روزی میخورد و با این وصف از دانش ها و قدرت بر نظم و نثر بخوبی برخوردار بود و از وی سخنانی نقل شد، و بسبب آن مجلسها در گیلان و جز آن در پیشگاه علما و فقها برای وی برپا شد، تا آنکه در مجلسی در سمرقند فرمان به ریختن خون او داده شد، پس ویرا در النجاء (ظ: النجق ) از توابع تبریز در سال 804 هَ . ق . کشتند و او پیروان فراوان در نقاط جهان داشت که از بسیاری بشمار نمی آیند، و به داشتن «نمد سپید» برسر و در تن خویش مشخص اند، و تعطیل و مباح بودن محرمات و ترک واجبات را آشکار میدارند و بدان عقاید گروهی از جغتای و عجمیان دیگر را فاسد کردند و چون فساد ایشان در هرات و جز آن فزونی گرفت ، خاقان معین الدین شاهرخ پسر تیمور لنگ فرمان داد که ایشان را از شهرهای وی بیرون کنند و مردم را بدان برانگیخت ، پس دو مرداز ایشان هنگام نماز آدینه که او در مسجد جامع بود به وی حمله کردند و او را زدند و بسختی زخمی نمودند که ناچار دیرزمانی بستری شد، و هم در پی آن مرد. و آن دو مرد در همان زمان به سخت ترین شکلی کشته شدند و این در عقود مقریزی آمده است ».
3- تقی الدین اوحدی در اوایل سده ٔ یازدهم در عرقات العاشقین مینویسد: سید فضل نعیمی نعیم جنت جاودانی و نفحه ٔ فردوس زندگانی ، صاحب کمالات ظاهری و باطنی حقیقی و مجازی بوده ، در جمیع علوم و رسوم سیَّما علوم غریبه و تصوف و حکمت مرتبه ای عالی دارد. تصانیف مشکله ٔ کامله ٔ شامله از او در میان است ، همه مرموز، چون جاودان کبیر و صغیر و ساقی نامه و غیره و بسیاری از مقبول و مردود در حلقه ٔ ارادت اودرآمده غاشیه ٔ متابعت او بر دوش هوش کشیده اند، بغایت صاحب ترک و تجرید و تفرید و توحید است ، صاحب سلسله ٔ حرف و غرقه ٔ محیطی بس شگرف آمده ، سید نسیمی و محمود مطرود پسیخانی از جمله ٔ مریدان او بوده اند. گویند محمود را بسبب انانیت از در خود رانده مردود [ نمود ] و از نظر انداخت . و او در برابر حرف وی ، از نقطه کارخانه پرداخت ، و خود را مطرود و ملعون ازل و ابد ساخت . غرض که وی بعد از آنکه از مجلس او رانده شد، هزار و یک رساله و شانزده جلد کتاب چنانچه نزد امتای او متداول است پرداخت . اما سخنان سید نعیمی بسیار بزرگانه و کاملانه [ و ] واصلانه است و نسبتی به زخارف آن مطرود ندارد که از هر طایفه سخنی برداشته مذهبی نام کرده ، و سید نعیمی با امیر تیمور صاحبقران معاصر بوده ، او راست حکایت : نقل است که بسبب تعبیر خوابی که وی را کرده بود امیر شاهرخ با او دشمن شده بود. بعداز فوت پدر کس فرستاد تا او را در قصبه ٔ باونات شهید کردند و قاتل او را نیز کشت ، و وی قبل از قتل از آن احوال همه نشان داده اشاره کرده بود، چه در جفر جامع و خافیه و خابیه و ابیض و احمر و اسود بغایت متبحر [ بود ] و قصیده ای که بعضی حالات بعد از زمان خود را گفته مشهور است ، اما بعضی از آنها را بعضی الحاقی دانسته اند، واﷲ اعلم .
4- تربیت گوید : در پنجشنبه 6 ذی قعده ٔ 796 هَ . ق . امیرانشاه پسر سیم تیمور بحکم پدر فضل اﷲ را از شروان احضار کرد و به فتوای علما کشت و به پاهایش ریسمان بست و در کوچه و بازارگردانید و قبر او در الگای (النجق ) نخجوان است و ابوالحسن علی الاعلی تاریخ مرگ او را چنین سروده است :
ست و تسعین ماه ذی قعده بدان
روم شد مغلوب اما این زمان .
موطن فضل کجاست ؟
سخاوی در الضوء اللامع یک جا او را استرابادی و یک جا تبریزی خوانده است . رضاقلیخان او را مشهدی دانسته و ابن حجر و شمس الدین سامی و تربیت ویرا تبریزی خوانده اند و این دونادرست است ، زیرا او خود را در نومنامه فضل استرابادی میخواند، و نیز از این کتاب پیداست که او در استراباد میزیسته ، و همچنین نویسندگان ایرانی که نزدیک به روزگار او میزیستند ویرا استرابادی خوانده اند. و اسحاق افندی در کتاب «کشف الاسرار» که از حروفیه و فضل آگاهی های گرانبها میدهد مانند مقریزی و حاجی خلیفه (ذیل عرشنامه ) او را استرابادی میداند. و سه کتاب فضل نیز به گویشی است که با گویش آذری شهر تبریز فرق بسیار دارد و آن گویش در نوشته های حروفیان بنام استرابادی خوانده شده است . رجوع به واژه نامه ٔ گرگانی ص 29 شود.
سال قتل فضل : سال کشتن او را از 796 هَ . ق . تا 804 هَ . ق . نوشته اند. گذشته از شعرهای یکی از یاران بسیار نزدیک وی که تربیت آورده و یک بیت آن نقل شد و در آنها 796 هَ . ق . یاد شده ، یکی از پیروان دیگر او نیز بر ورق کاغذی سال چند پیش آمد بزرگ دین خود را یادداشت کرده از آنجمله مینویسد: «ظهور و بروز ف (فضل ) خدا از هجرت حبیب خدا در هفتصد و هشتاد و هشت شد و ولادت او در هفتصد و چهل واقع شد و شهادت او در هفتصد و نود و شش و مقتول شدن دجال که مارانشاه است علیه اللعنة در 803 هَ . ق .» . و عمر فضل در زمان مرگ 56 سال بود، و مرگ خلیفه ٔ او ملقب به علی الاعلی در 822 هَ . ق . و در نومنامه که فضل در آن خوابهای خود را یادداشت کرده و در برخی سال دیدن خواب را نیز داده ، خوابی پس از سال 796 دیده نمیشود و فقط یک خواب از همین سال هست . (از واژه نامه ٔ گرگانی ص 30).
فضل اﷲ در نجف و شیروان : عزاوی بنقل از «نواقض الروافض »آرد که فضل بیست سال ساکن نجف بود. دکتر کیا گوید: وی در پایان زندگانی در شروان (باکو یا باکویه ) میزیسته و زندانی یا پناهنده در آنجا بوده است و گواه براین معنی نامه ای است که از آنجا به یکی از یاران خود نوشته و بعدها بر آن عنوان وصیت نامه افزوده اند و حال آنکه وصیت نامه ای که حروفیان از آن یاد میکنند جز این است . اینک متن نامه : «سواد خط مبارک ح ف ج ه (حضرت فضل جل عزه ) بر قطعه کاغذ نوشته در میان اوراق «محبت نامه ٔ» الهی بود.
یک دل از شوق سخنها دارم
قاصدی نیست که در پیش تو تقریر کند.
خدا بر حال این فقیر گواه است که بغیر از تفرقه ٔ اطفال و مفارقت اصحاب هیچ نگرانی نمانده است ، مسئله ای چند که نگران بود تسلیم آن عزیز و عزیزان کرده است ، اگر حق تعالی به جمیع نیک خواسته باشد برسد. باقی
تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من .
در همه عمرم مرا یک دوست در شروان نبود
دوست کی باشد؟ کجا؟ ای کاش بودی آشنا
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا.
بر آن عزیزان پوشیده نیست که این فقیر را از جهت دین نگرانی نمانده است . سلام ودعای ما در این آخر به اصحاب و یاران و دوستان برسانند و نوع (نوعی ) سازند که قاعده ها و این ابیات و این حقایق به ایشان برسد. روز (روزی ) چند به گوشه ای ناشناخت فروکش کنند و آنرا ضبط بکنند. و این آئین نواست آن فرزند واماندگان و آزادگان را از ما بپرسند والسلام ».
و دیگر این عبارت جاودان نامه که گویا پیروان او به آن کتاب افزوده اند: «بسم اﷲ الرحمن الرحیم دانستن تقسیم زمان «و خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحاً» و «واعدنا موسی ثلثین لیلة و اتممناها بعشر» .و اربعین گوشه نشینان و چهل سال حضرت رسالت (فضل ) درباکویه که اربعین چند ساعت بو (باشد) که خلقت آدم در خو (او) کی (کرد) در باکویه در دوم ربیعالاَّخر سنه ٔست و تسعین و سبعمائة». و این دو بیت از «قیامتنامه ٔ» علی الاعلی خلیفه ٔ فضل :
آمد چو ندا ز راه باکو
برخیز بتا ودست و پا کو
آنجای نشست دلبر ماست
با آنکه برفت جاش برجاست .
و این دو بیت آخر نسخه ای از «محبت نامه » که معرفی آن خواهد آمد ویکی از پیروان فضل نوشته است :
ای بهشت جاودانم روی تو
با محبت عرش نامه روی تو
تا بخوانم روضه ٔ باکوی تو
میرسد از نامه ٔ نو بوی تو.
نامه ٔ فضل و عبارت «جاودان نامه » ودو بیت علی الاعلی و این عبارت که بر حاشیه ٔ ورق 371 جاودان نامه نوشته شده است : «این سه اوراق آن است که سیدحسن در تاریخ یوم الاربعاء فی ستةعشر جمادی الاَّخر ازباکویه آورد»، شاید برساند که فضل در شروان (باکو) برگهائی از جاودان نامه را نوشته است . اما عبارت زیر گواه بر آن است که همه ٔ آن کتاب در شروان نوشته نشده است و این عبارت بر ورق 122 آن نسخه بخط درشت مانندعنوان فصل دیده میشود: « مقدمه ٔ این نوشتن در بروجرد و اَ (آن ) خواب در آسمان واشون (باز شدن ) و خدا و ملایکه و حور» و از این رو آنچه تربیت یاد میکند که جاودان نامه را در شروان نوشته اگر معنی آن همه ٔ جاودان نامه باشد بنظر درست نمیرسد. دو بیت پایان نسخه ٔ محبت نامه نشان میدهد که برای فضل روضه میخواندند و «روضه ٔ باکو» مانند «روضه ٔ کربلا» بود. اتوره روسی از یکی از نسخه های کتب حروفی کتابخانه ٔ واتیکان این عبارت را آورده : «هدایتی که درآخر ماه رمضان در حرم ح ف (حضرت فضل ) در سنه ٔ سبععشر و ثمانمائة به این فقیر ارزانی شده بود، از جمله یکی این است ح (حضرت ) در این ماه مبارک که در لیل قدرمبارک او قرآن را انزال فرموده اند». و این عبارت نشان میدهد که پیروانش برای گور او حرم ساخته بودند. و«النجاء» که سخاوی بنقل از مقریزی آنرا از توابع تبریز و جایگاه کشتن فضل نوشته همان «النجق » نخجوان است و قلعه ٔ النجق در نوشته های دوره ٔ تیموری یکی از بزرگترین و استوارترین دژهای ایران یاد شده و نام آن بارها در تاریخهای آن دوره دیده میشود.
دکتر رضا توفیق در کتاب متنهای حروفی ص 224 جایگاه کشتن فضل را «انجانه » مینویسد. گمان میرود انجانه صورت دیگر یا غلطنوشته ٔ النجق باشد. (واژه نامه ٔ گرگانی صص 30-32).
دین حروفی پس از فضل : پس از دوره ٔ تیموری در نوشته های ایرانی یادی از حروفیان که بتوان آن را گواه بر بودن ایشان در ایران دانست دیده نمیشود و چنانکه دیدیم مستر براون میگوید این فرقه در ایران اثر مهمی نداشته و پس از کشتن مؤسس ایشان بکلی از میان رفتند و فقط در ترکیه عقاید ایشان انتشار یافته است ، ولی با در نظر گرفتن بستگی ایشان با نقطویان و کشتار شاه عباس ایشان را و شباهت برخی از افکار آنان با بابیان ، میتوان گفت که برخی از اندیشه های ایشان تا زمان ما، در ایران بجای مانده است . محمدعلی تربیت گوید: بر حسب روایت عبدالمجید فرشته زاده مولانا سیدفضل اﷲ نُه خلیفه برای خود قرار داده و چهار تن از آنها محرم اسرار او بوده اند:
محرم خلوت سرای همدمی
مجدو محمود کمال هاشمی
بوالحسن دان چار او را بازیاب
چون وصیت کردگفت اینک کتاب .
ابوالحسن اصفهانی (علی الاعلی ) در 19سالگی در اصفهان خدمت او رسید و هنگام قتل او 42ساله بود.وی در 802 هَ . ق . جاودان نامه ٔ او را بنظم آورد و در آن اشاره به سال قتل فضل کرده گوید:
ست و تسعین ماه ذی قعده بدان
روم شد مغلوب اما این زمان .
بعد از قتل فضل خلفا و نواب او مانند این شیخ ابوالحسن اصفهانی که از رازداران بسیار نزدیک او بود و نسیمی شاعر به آناطولی ترکیه فرار کرده عقاید او را ترویج کردند... دختر فضل اﷲ و یوسف نامی در زمان جهانشاه خان دوباره علم حروفیان را در تبریز بلند کردند ولی با جمعی نزدیک پانصد تن کشته و سوخته شدند. و این رباعی از آن دختر است :
در مطبخ عشق جز نکو را نکشند
لاغرصفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هرآنچه او را نکشند .
از علی الاعلی دو کتاب دیگر نیز بنام «قیامت نامه » و «توحیدنامه » بشعر فارسی یاد شده است . (آنچه دکتر رضاتوفیق از این دو کتاب در متون حروفی آورده ارزش آنها را از نظر دین حروفی آشکار میکند). علی الاعلی کسانی را که بنام بکتاشی در آن سرزمین خوانده میشدند و میشوند با دین و نوشته های فضل آشنا ساخت و ایشان را به فضل گروانید. بکتاشیان با کشتارهای سخت و دلخراشی که از ایشان در عثمانی شد هنوز در آن کشور پیرو دارند، و آنچه از نوشته های حروفیه در جهان پراکنده شده پیش ایشان بوده است .
سؤقصد حروفیان به شاهرخ : فصیحی خوافی در کتاب مجمل (در رویدادهای سال 829 هَ . ق .) و میرخوانددر دو کتاب خود حبیب السیر (جزو 3 از ج 3 ذیل «ذکر کارد خوردن میرزا شاهرخ بهادر در مسجد هرات از دست احمد لر) و خلاصةالاخبار (ذیل عنوان ذکر بعضی از وقایع متفرقه و حوادث متنوعه ) و قاضی زاده ٔ تتوی در تاریخ الفی (ذیل رویدادهای سال 830) و کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی در مطلعالسعدین (جزء 1 ج 1 ذیل رویدادهای سال 830) شرحی در کارد خوردن شاهرخ پسر تیمور نوشته اند که خلاصه ٔ آن این است : در روز آدینه ٔ بیست وسوم ربیعالاَّخر سال 830 پس از آنکه شاهرخ نماز آدینه در مسجد جامع هرات گزارد، کپنک پوشی بنام احمد لر از پیروان مولانا فضل اﷲ استرابادی نامه ای در دست بر سر راه آمد. چون نامه از او گرفتند پیش دوید و کاردی به شکم شاهرخ زد. زخم کارد وی کارگر نیفتاد. علی سلطان قوچین از شاه رخصت گرفت و در همان جا او را کشت . شاهرخ پس از چندی درمان بهبود یافت . بایسنقر و بزرگان کشور از کشتن لر پشیمان شدند و چون به بازجستن حال او پرداختند در میان رختهای وی کلیدی یافتند که بدان در خانه ای ازشهر هرات گشوده شد. چون از مردم پیرامون آن از حال مردم آن خانه پرسیدند نشان های احمد لر را دادند و گفتند که وی در این خانه طاقیه
ترجمه مقاله