ترجمه مقاله

حریث

لغت‌نامه دهخدا

حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مسعود. یکی از سران قرامطه است . ابن اثیر در حوادث سال 316 هَ . ق . گوید: چون امر ابوطاهر قرمطی بزرگ شد دهقانان سواد عراق ، مذهب قرمطی را که در پنهان میداشتند اعلام کرده و مردی بنام حریث بن مسعود را بر خویش امیر کردند و با دسته ای از دهقانان دیگر که به سرکردگی عیسی بن موسی قیام کرده بودند بر دربارخلیفه شوریدند، پس حریث به موفقی رفت و کاخی بساخت و «دارالهجرة» نامید، و پرچم ایشان سفید بود و بر آن چنین نوشته شده بود: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمةً و نجعلهم الوارثین » (قرآن 5/28). پس مقتدر باﷲ عباسی هارون بن غریب را با لشکری به جنگ وی فرستاد و او را بشکست و اعلام او را سرنگون با اسیران بسیار وارد بغداد کرد، و بیش آنچه اسیر گرفت از دهقانان بکشت . (از ابن اثیر ج 7 ص 69).
ترجمه مقاله