ترجمه مقاله

حریری

لغت‌نامه دهخدا

حریری . [ ح َ ] (اِخ ) بصری . قاسم بن علی بن محمدبن عثمان حریری حرامی ، مکنی به ابومحمد.یکی از ادبای مشهور ایرانی از مردم بصره . او از اهل قریه ٔ مشان (میشان ) یکی از قراء بصره و صاحب مقامات معروف است . ابن خلکان گوید: او یکی از ائمه ٔ عصر خویش بود و در عمل مقامه نگاری بهره ٔ تام یافت ، چه مقامات وی مشتمل بر بسیاری از کلام عرب اعم از لغات و امثال و رموز و اسرار این زبان است ، و آنکس که مقامات او را چنانکه باید شناسد بر فضل این مرد و کثرت اطلاع و غزارت ماده ٔ وی پی تواند برد. پسر او ابوالقاسم عبداﷲ در سبب تألیف این کتاب گوید: پدرم روزی به مسجدبنی حرام نشسته بود و پیری ژنده پوش با پیراهن و شلواری یکتا و فرسوده با اهبت سفر به مسجد درآمد و با فصاحت و حسن عبارتی به سخن پرداخت . حضار از نام و مولدشیخ پرسیدند. او گفت من از مردم سروج باشم و کنیت من ابوزید است . و پدرم بار نخست مقامه ٔ معروف به حرامیه را که چهل وهشتمین مقامه ٔ مقامات است بنگاشت و به أبوزید سروجی نسبت کرد. این مقامه مشهور شد و خبر وی به وزیر شرف الدین ابوناصر انوشروان بن محمدبن خالدبن محمد قاشانی وزیر خلیفه المسترشد باﷲ عباسی رسید وبپسندید و از پدرم درخواست تا مقامه های دیگر انشا کند و بر مقامه ٔ حرامیه منضم سازد و او چهل ونه مقامه ٔدیگر بر آن مزید کرد. و آنجا که در خطبه ٔ مقامات گوید: «فاشار من اشارته حکم و طاعته غنم الی ان انشی مقامات اتلو فیها تلو البدیع...» همین وزیر است . ابن خلکان گوید: این روایت را در چندین تاریخ بنحو مزبوریافتم . لکن در بعضی شهور سال 656 هَ . ق . به قاهره نسخه ای از مقامات بخط مصنف دیدم که بر پشت آن بقلم حریری نوشته بود که این کتاب را برای جمال الدین عمیدالدولة ابوعلی حسن بن ابوالعز علی بن صدقة وزیر المسترشد نگاشتم و شک نیست که این درست تر از روایت نخستین است ، چه بخط مصنف کتاب است و وفات وزیر مذکور در رجب سال 522 هَ . ق . بود. و قاضی اکرم جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف شیبانی قفطی وزیر حلب در کتاب خود موسوم به «انباءالرواة فی ابناءالنحاة» آرد که : ابوزید مذکور (ابوزید سروجی قهرمان مقامات حریری ) نامش مطهربن سلام نحوی بصری شاگرد حریری است که در بصره نزد او تلمذ میکرد و از وی روایت کند. و قاضی ابوالفتح محمدبن احمد المندائی «ملحةالاعراب » حریری را از همین مطهر و او از حریری روایت کرده است و باز ابن قفطی گوید: مطهربن سلام به سال پانصد و سی و هشت به واسط نزد ما آمد و از آنجا به بغداد و مدتی کوتاه بدانجا ببود و سپس درگذشت رحمه اﷲ. و سمعانی نیز در ذیل و عماد در خریده همین مطلب را گفته اند. وی گوید لقب مطهر فخرالدین بود و تولیت صدریت قریه ٔ مشان (میشان ) داشت و هم بدانجا پس از سال پانصد و چهل (540) وفات یافت . واما مراد حریری از حارث بن همام راوی ابوزید سروجی خود حریری است و این معنی را در یکی از شروح مقامات دیدم و عبارت حارث بن همام (بصورت اسم مستعار) مأخوذ از قول رسول (ص ) است که فرمود: کلکم حارث و کلکم همام ، و حارث ورزنده و کاسب باشد و همام کثیرالاهتمام است و همه ٔ مسلمانان حارث و همام باشند، چه هر تن از ایشان باید ورزنده ٔ شغل خویش و رنج برنده و اهتمام کننده در امور خود و دیگران بود. و مقامات را کسان بسیاربعضی مطول و برخی مختصر شرح کرده اند و در بعض مجامیع خواندم که حریری آنگاه که چهل مقامه از مقامات را به پایان رسانید، آن را با خویش از بصره به بغداد برد و دعوی تألیف آن کرد، لکن جماعتی از ادبای آنجا مدعای او نپذیرفتند، و گفتند تصنیف وی نیست و متعلق به مردی مغربی از اهل بلاغت است که در بصره وفات کرده و اوراق تألیف او بدست حریری افتاده و به خود نسبت کرده است . در این وقت وزیر دیوان حریری را بخواند و از صناعت وی پرسید. گفت : من مردی از اهل انشاء باشم و وزیر انشاء واقعه ای را اقتراح و طرح کرده و گفت دراین موضوع بسبک مقامه چیزی بنویس ، و وی تنها در گوشه ای از دیوان بنشست و قلم و دوات و کاغذ برگرفت و دیری در اندیشه فرورفت ، و هرچند بکوشید کلمه ای هم او را نگشود و خجل و سرافکنده برخاست و یکی از مخالفین وی یعنی ابوالقاسم علی بن افلح شاعر در این وقت گفت :
شیخ لنا من ربیعةالفرس
ینتف عثنونه من الهوس
انطقه اﷲ بالمشان کما
رماه وسط الدیوان بالخرس .
و ربیعةالفرس از آن روی آورده است که حریری خود را به این قبیله می بست . و از نتف عثنونه مراد اشاره به عادت حریری است که گاه فکرت موی ریش خود یک یک برمیکند و مسکن وی قریه ٔ مشان (میشان ) بصره بود. و حریری چون به بصره بازگشت ده مقامه ٔ دیگر تصنیف کرد و به وزیر فرستاد و از عی و گنگی خویش عذر خواست و گفت مهابت دیوان و حشمت وزیر مرا از نوشتن جواب اقتراح بازداشت .
حریری را تآلیف زیبای دیگر است مانند «درةالغواص فی اوهام الخواص » و کتاب «ملحةالاعراب » که منظومه ای است در نحو و نیز شرح همان منظومه و دیوان رسائل و شعری بسیار علاوه بر آنچه در مقامات آورده است و هر یک از تألیفات وی با ترجمه به لغات اروپائی چاپ شده است . از جمله ٔ آن اشعار است :
قال العواذل ما هذا الغرام به
اما تری الشعر فی خدیه قد نبتا
فقلت واﷲ لو ان المفنّد لی
تأمل الرشد فی عینیه ماثبتا
و من اقام بأرض و هی مجدبة
فکیف یرحل عنها و الربیع اتی .
و عمادالدین اصفهانی در خریده قطعه ٔ ذیل را از حریری آورده است :
کم ظباء بحاجر

فتنت بالمحاجر


و نفوس نفائس

حذرت بالمخادر


و تثن لخاطر

هاج وجدالمخاطر


و عذار لاجله

عاذلی عاد عاذری


و شجون تضافرت

عند کشف الضفائر.


و او را قصایدی است که صنعت تجنیس بسیار در آن بکار برده است . و نیز گوید: وی زشت و کریه المنظر بود و مردی غریب به زیارت وی آمد تا از او چیزی از ادب فراگیرد و چون چشمش بر حریری افتاد وی را خرد و حقیر آمد و حریری به فراست دریافت ، چون زائر از وی التماس املائی کرد حریری گفت بنویس :
ما انت اول سار غرةالقمر
و رائد اعجبته خضرةالدمن
فاختر لنفسک غیری اننی رجل
مثل المعیدی فاسمع بی و لاترنی .
پس مرد شرمنده شد و بازگشت . ولادت حریری در دیهی بنام المنان (میشان ) نزدیک بصره به سال چهارصد و چهل و شش (446) بود و به پانصد و پانزده و بقولی پانصد و شانزده در کوچه ٔ بنی حرام به بصره درگذشت . از او دو پسر بجای ماند و ابوالمنصوربن الجوالیقی گوید: نجم الدین عبداﷲ و قاضی قضاة البصرة ضیاءالاسلام عبیداﷲ دو پسر حریری مرا اجازت روایت مقامات دادند و نسبت حرامی از آن است که حریری در سکه ٔ حرامیه ساکن بود و مشان بفتح میم شهرکی است بر سوی بصره دارای نخل بسیار با هوائی سخت بد و اصل حریری از آنجاست . و گویند که حریری صاحب ثروت بود چنانکه در همین شهرک هیجده هزار درخت خرما داشت . (از ابن خلکان ). و حاجی خلیفه در کشف الظنون و اسماعیل پاشا در هدیة العارفین کتاب دیگری بنام توشیح البیان به ابومحمد قاسم بن علی حریری نسبت کرده اند. دولتشاه سمرقندی گوید: او بصری است اما در بغداد بودی ، مردی ذوفنون بوده و در انواع علوم مشارالیه است ، به تخصیص در علم معانی و بدیع و شعر که در این علوم سرآمد روزگار خود بوده و او را در علم معانی و بیان تصانیف مرغوب است و بزرگواری او راکتاب مقامات گواهی میدهد. حکایت کنند که حریری کتاب مقامات را تصنیف کرد و پیش مقتدر خلیفه برد، خلیفه او را نوازشها نمود، و او داءالثعلب داشتی و پیوسته محاسن خود را کندی و اقرباء و فرزندان او دائماً او را از آن منع کردندی تا غایتی که دست او را در خریطه دوختندی . روزی خلیفه گفت اگر حکومت ولایتی خواهی پیش ما مبذول شود. حریری گفت : یا امیرالمؤمنین مرا بر محاسن من امیری ده تا مرا بر ریش من فرزندان و اقرباحاکم دانند و مرا بر ریش خویش بازگذارند، خلیفه این لطیفه ٔ او را پسند فرمود و او را مراعات و اکرام نمود. و او راست این قطعه :
قنعت من الدنیا بقوت و شملة
و شربة ماء کوزها متکسر
فقل لبنی الدنیا اعزلوا من اردتم
و ولوا و خلونی من البعد انظر.
(تذکرةالشعراء دولتشاه صص 25-26). و رجوع به قاسم بن علی در همین لغت نامه و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 167 و لباب الالباب ج 1 ص 344 و عیون الانباء ج 2 ص 211 و حدائق السحر صص 64-67 و 71 و 126 و حبیب السیر ج 1 ص 311 و روضات الجنات ص 527 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ج 1 ص 217 و ج 2 ص 783 و حلل السندسیة ج 2 ص 43 و معجم المطبوعات عربی و هدیة العارفین ج 1 صص 827-828 و تاریخ گزیده ص 805 و فهرست سپهسالار ج 2 ص 19 و 36 شود.
ترجمه مقاله