ترجمه مقاله

حشاشة

لغت‌نامه دهخدا

حشاشة. [ ح ُ ش َ ] (ع اِ) باقی جان . (دهار) (مهذب الاسماء). رمق . (السامی فی الاسامی ). بقیه ٔ روح در جسد. نفس آخر. باقی جان در مریض و جریح . بقیه ٔ جان که در دم مردن مانده باشد. حشاش . ج ، حشاشات : جان او که حشاشه ٔ مکرمت بوده بر باد دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اگر نه حشاشه ٔ مکرمت و بقیه ٔ اکارم صاحب عادل ... آن را دل بازمیدادی ... رقم سواد بر بیاض کشیدن حرام شدی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ترجمه مقاله