ترجمه مقاله

حشد

لغت‌نامه دهخدا

حشد. [ ح َ] (ع مص ) فراهم آوردن . گرد کردن . جمع کردن . با هم آوردن . || فراهم آمدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گرد شدن . جمع آمدن . || حشد زرع ؛ روئیدن کشت . تمام برآمدن کشت . || حشد ناقه لبن را؛ فرود آوردن مایه (ناقه ) شیر را در پستان . حشد قوم ؛ گرد آمدن آنان برای یاری یا زود رسیدن آوازدهنده را یا فراهم آمدن برای امری واحد. (منتهی الارب ). جمع شدن برای کاری .
ترجمه مقاله