ترجمه مقاله

حشو لوزینج

لغت‌نامه دهخدا

حشو لوزینج . [ ح َش ْ وِ ل َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) حشولوزینه ، حشو ملیح . رجوع به حشو لوزینه شود. حکی عن صاحب بن عباد انه کان یقول اذا سمع قول عوف بن محلم :
ان الثمانین و بلغتها
قد احوجت سمعی الی الترجمان
فقال بلغتها حشوة ولکنها حشوة اللوزینج . (الجماهر فی الجواهر للبیرونی ):
دی باد عید که بر صدر روزگار
همواره عید باد بتائید کردگار
بر عادت از وثاق بصحرا برون شدم
با یک دو تن رفیق ز ابناء روزگار.
در این شعر جمله ٔ معترضه ٔ «که بر صدر روزگارهمواره عید باد بتأیید کردگار» حشو ملیح میباشد.
ترجمه مقاله