ترجمه مقاله

حش

لغت‌نامه دهخدا

حش . [ ح َش ش ] (ع مص ) حش نار؛ برافروختن آتش را. || کاویدن آتش را. || حش ید؛ خشک شدن دست و شل شدن آن . || حش ودی ؛ خشک گردیدن خرمابن . || حَش ِ فرس ؛ تیزرو شدن اسپ . || حَش حشیش ؛ درودن گیاه خشک . (منتهی الارب ). || حش کسی ؛ اصلاح حال وی کردن . || حش مال ؛ افزودن آن . || حش به کسی چیزی را؛ بخشیدن بدو چیزی را. || حش صید؛ فروگرفتن شکار را از دو سوی . || حش فرس ؛ گیاه دادن اسپ را. (منتهی الارب ). || پر بر تیره چفسانیدن . پر بر تیر نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله